سپید / چشم در چشم باد
چشم در چشم باد می روی بی من به سوی آنجا که منی نیست تویی نیست هیچ نیست آنقدر منفور آنقدر تنها آنقدر دور مرا می بینی تو را می…
۰ دیدگاه
۴ خرداد ۱۳۹۱
چشم در چشم باد می روی بی من به سوی آنجا که منی نیست تویی نیست هیچ نیست آنقدر منفور آنقدر تنها آنقدر دور مرا می بینی تو را می…
پایان زمستان ... این تنها خاطره خوب من است از این روزها ، از این روز های تکراری هر ساله من ! پایان روزهای سرد زمستان و آغاز روزهای گرم…
شب هایی که با یاد دستان گرمت بر من می گذرد جز سرد تر شدن دستان یخ زده من چیزی برایم در بر ندارد، من غرق در شب های بی…
گذر ایام آنقدر بر من سخت و طاقت فرسا شده که دیگر نه امیدی به پایان سیاهی مانده و نه رمقی برای بقا در این روزگار شوم، روزگاری که اندوه…