منتخب هایکوهای ماتسوئو باشو؛ بخش نهم: ماه و شکوفهها
بسی خواستنی در چنتهاش ماه و شکوفهها قارچ چنان نحیف چو برگِ کاج... در تمامی شب بامبو یخ زده؟ یخبندان بامدادی توفان زمستانی پنهان شده در بامبو همچنان میروید آستینهایم…
بسی خواستنی در چنتهاش ماه و شکوفهها قارچ چنان نحیف چو برگِ کاج... در تمامی شب بامبو یخ زده؟ یخبندان بامدادی توفان زمستانی پنهان شده در بامبو همچنان میروید آستینهایم…
در ورای آغوش باد در ورای جامهی چروکیدهی زمستانی بر فراز جنگلی لخت و عریان بر فراز مزارعی برداشته و متروک ساکت، آرام و آهسته دانههای برف می بارد... آنگونه…
گوشهی پرده را کنار زدم، در پسِ شیشهی دوده گرفتهی پنجره، سرخی چشمگیر آسمان کم و بیش قابل دیدن بود. تکانی به خودم دادم و آرام آرام، در تاریکی شبی…
این مرگ نبود، چراکه هنوز ایستادهام و همهی مردگان، بر زمین افتادهاند این شب نبود، زیرا همهی ناقوسها برای اعلام نیمروز به سخن آمدهاند این زمستان نبود، چراکه بر تنم…
دیده بگشا ای کهنه درخت زمین سپید گشته و زمان سیاه شبان دراز و روزها بیرمق سایهای تاریک گسترده بر زمین و زمان سپیدی برف ارمغانش سیاهی و برگها جملگی…
در جهانی از باران زندگی برای شاعر چو پناهگاهی موقت جاهلانه، در تاریکی، نیزهای در دست: شبتابها را میکند شکار نیلوفران سپید شبانگاه آنسوی خانه مشعلی در دست «ریاضت کشیده…
جنگل سیاه: کنون نامت چیست؟ در صبحی برفی سنگها خشکیده آبها پژمرده حسی از زمستان نمانده برخیز! برخیز! بیا دوستِ هم باشیم پروانهی خوابآلود پروانه! پروانه! با من بگو ز…
آه بهار... بهار عالی یعنی بهار و قس علیهذا بر نیلگونِ دریا امواجی معطر از مِی ماهِ امشب پرسه میزند با دقت خیره پاییزِ سوما (سوما: نام ساحلی در کشور…
مینویسم از خرانی که در بهار وزیدن گرفت و تابستان گرم قلبم را به زمستانی سرد بدل کرد. مینویسم از آنچه که بر من گذشت تا زمان و مکان در…