دیده بگشا
ای کهنه درخت
زمین سپید گشته
و زمان سیاه
شبان دراز
و روزها بیرمق
سایهای تاریک
گسترده بر زمین و زمان
سپیدی برف
ارمغانش سیاهی
و برگها
جملگی نوای رفتن سر دادهاند
شاخسار
در حسرت پرندهی آوازه خوان
و آشیانه
تهی از زندگی
زمستان اینجاست
ای کهنه درخت
قلب زمین
از حرکت بازایستاده
سایهسارت
در تاریکی شب محو گشته
دستان تو
زیرِ هیمنهی ابرهای سرخ
کوتاه شده
از سما
و کمرت
از سنگینی بغضِ برف
خم
زمستان اینجاست
ای کهنه درخت
و تو
در بیشهای سفیدپوش
غرق در تاریکی
سیاه و تباه
ماندهای
تنهای تنها…
شعر سپید زمستان اینجاست
اگر شما هم از علاقهمندان به اشعار سپید هستید، میتوانید دستهی شعر سپید ایپیبلاگ (اینجا) را دنبال کنید. در صورتی هم که شاعر هستید، میتوانید اشعارتان را با نام خودتان در بخش نوشتار مهمان ایپیبلاگ منتشر کنید؛ برای این کار از بخش ارتباط با من و یا صفحات من در شبکههای اجتماعی مختلف استفاده کنید. اگر هم بخواهید همین حالا کمی شعر بخوانید…
تو را در خود مییابم؛ شعر سپید
+ تصویر: نقاشی «درخت پوشیده از برف» اثری از ناتالیا رتیشچوا نقاش معاصر.