داستان نانوشته؛ شعر سپید

You are currently viewing داستان نانوشته؛ شعر سپید

تو در من
جاری چو رود
خونی
جوشان در رگ‌های خشک
صحرا
غرق در سکوت
و تو
در من می‌باری
اشک می‌شوی در چشم
بغضی
در گلو
زخم می‌زنی
بر تارِ حنجره
و می‌خوانی
از رویای بودنت
از حسرت رفتنت
از جفای ماندنت
و من
تهی می‌شوم از خاطره
خالی از خیال
بی‌خبر از گذشته
می‌نشینم
به انتظار روزهای نیامده
می‌بافم
خیال رویای آینده
و می‌خوانم
برای خویشتن
حکایت داستان نانوشته…

بیشتر بخوانید:  رنگین کمان؛ برگردان شعری کوتاه از ویلیام وردزورث

شعر سپید داستان نانوشته

اگر شما هم از علاقه‌مندان به اشعار سپید هستید، می‌توانید دسته‌ی شعر سپید ای‌پی‌بلاگ (اینجا) را دنبال کنید. در صورتی هم که شاعر هستید، می‌توانید اشعارتان را با نام خودتان در بخش نوشتار مهمان ای‌پی‌بلاگ منتشر کنید؛ برای این کار از بخش ارتباط با من و یا صفحات من در شبکه‌های اجتماعی مختلف استفاده کنید. اگر هم بخواهید همین حالا کمی شعر بخوانید…

خاکِ سیاه؛ شعر سپید

بومِ خیال؛ شعر سپید

دست غروب؛ شعر سپید

تو را در خود می‌یابم؛ شعر سپید

گوشی برای شنیدن؛ شعر سپید

آن لحظه که رفت؛ شعر سپید

کارزارِ روزگار؛ شعر سپید

در انتظار یلدا؛ شعر سپید

باورت نیست؛ شعر سپید

جا مانده در زمان؛ شعر سپید

خزان رفتنی است؛ شعر سپید

شعر سپید؛ بی‌کالبد

شعرسپید؛ آواز نگاهت

شعر سپید؛ قاصدک

شعر سپید؛ به آینه بنگر

+ تصویر: بخشی از نقاشی «نانوشته» اثری از گلناز فتحی، نقاش معاصر ایرانی.

دیدگاهتان را بنویسید