داستان روزگار تنهایی / بخش بیست و هشتم / پرمشغله
نقاب7: پرمشغله در دنیایی که بسیاری از انسانها غرق در زندگی ماشینی هستند، مشغله زیاد و اشتغال همیشگی به کارهای مربوط و نامربوط چندان دور از ذهن نیست، آن هم…
نقاب7: پرمشغله در دنیایی که بسیاری از انسانها غرق در زندگی ماشینی هستند، مشغله زیاد و اشتغال همیشگی به کارهای مربوط و نامربوط چندان دور از ذهن نیست، آن هم…
چشات از رفتنت میگه تو داری دور میشی از من دلت گیرِ جای دیگه لبات از عشق و دوست داشتن چشات از رفتنت میگه همین حسی که این روزا کنارش…
بگذار سنگی نیندازیم در مسیر دو عشق واقعی که رسند به یکدیگر و هم دوست بدارند عشقی که با تغییر شرایط تغییر میکند یا وقتی که یک عاشق بیوفا میشود…
نقاب6: نابینا نه میتوانستم خود را از فکر عشق رهایی دهم و نه میتوانستم از خیانت چشم پوشی کنم. گیج و گنگ، نابینا و ناشنوا، پوچ و بیهوده مانده بودم.…
میخوانم از جویباران، از شکوفهها، پرندگان و آلاچیقها از گلهای فروردین، اردیبهشت، خرداد و تیر+ میخوانم از دستههای گل، چترهای چرخان، می، شب زنده داری از نودامادها، از عروسها و…