جومونگ / بخش بیست و دوم / جشن
همه مقامات که فکر میکردن شاه تاریخ عروسی فرهاد پنجم رو میخواد بگه میخ کوب شدن، البته این وسط قیافه های تسو و یونگ پو دیدنی بود، داشتن شاخ در…
همه مقامات که فکر میکردن شاه تاریخ عروسی فرهاد پنجم رو میخواد بگه میخ کوب شدن، البته این وسط قیافه های تسو و یونگ پو دیدنی بود، داشتن شاخ در…
جومونگ با شادی ناشی از آماده شدن برای جشن عروسی از فرهاد تشکر کرد و از قصر خارج شد، اونور هم سوسانو رفت سراغ فرهاد پنجم که باهاش بهم بزنه.…
جومونگ که جوابشو گرفته بود یهو یاد اون سه تا رقیب دیگش افتاد که اگه بفهمن سرشو میبرن و زیر لب گفت: دیگه حالی واسه آدم میمونه؟ نه والا! احوالی…
جومونگ بعد از یکم فکر و دو دوتا چهارتا خواست بره سراغ سوسانو که فرهاد پنجم (شازده) اومد تو اتاق و گفت: جومونگ جون خودت وایسا کارت دارم! جومونگ: خیره؟…
تسو و همراهان از راهروی کاخ خارج شدند... همزمان با خروج هیات بویو،سوسانو که قیافه جومونگ براش آشنا بود و یه جورایی جومونگ رو از بین حضار دربار شناخته بود…
[در کاخ پادشاهی] وزیر اعظم: اعلی حضرت هیات بویو وارد میشوند... فرهاد چهارم: هیات اینا سینه زنه یا زنجیر زن؟ قمه زن که نیستن؟ وزیر اعظم: منظورم هیات سفرای بویو…
14 ساعت بعد جومونگ به هوش اومد. فرهاد که میترسید بچه مردم رو به کشتن داده باشه اومد عیادت جومونگ. فرهاد: سلام جومونگ جون. جومونگ: سلام بر شاه جهان، شاه…
جومونگ: موزی جون بیا وسط قر بده که بدون تو کارم لنگه... موزا: فرهاد کجایی؟ پس محاکمه چی شد؟ بابا اینا اینجا رو ریختن به هم! دارن حرکات موزون میکنن!…
بعد از یه ماه و 14 روز، جنگ با پیروزی ایران تموم شد. همه ی شهرهای ایران رو جشن و پایکوبی و روم به دیوار حرکات قبیح و موزون توسط…
« موزا » اولین بخش از فصل دوم داستان طنز جومونگ است. [یک هفته بعد داخل اتاق جومونگ] وزیر اعظم: جومونگ پاشو بانو موزا میخوان تو رو ببینن... جومونگ: بگو…