ترانه / دوزخ
دوزخ در این حال تماشایی نفسها رنگ مرگ دارد نشاید این دم آخر کسی بر قبرم اشک بارد نفسگیرست و بی رویا منم محکوم این نسیان قضای من همین باشد…
دوزخ در این حال تماشایی نفسها رنگ مرگ دارد نشاید این دم آخر کسی بر قبرم اشک بارد نفسگیرست و بی رویا منم محکوم این نسیان قضای من همین باشد…
تماشاچی همه ی لحظه های من شده بازی با دنیام کنارم هیچ کسی نیست و منی که همیشه تنهام دل هیچ کی با دلم نیست نگاهم واسه کی گریون هنوزم…
داستان رو به زوال سرنوشت من تمام وقت رفتن از جهان تو رسید بی تو خانه گور من برزخ و روز جزاست با مجازات روبرو مرگ و اعدام بند و…
نفسام رو به شماره پای تقدیر رو گلومه منم که بی تو و عشقت زندگیم دیگه تمومه سرنوشت من همینه نفرتت بی حد و بی مرز تقدیرو خدا نوشته نمیره…
تو بودی و همه دنیام چه زیبا همه فکر و خیالم غرق رویا کنار تو همه چی عاشقانه تموم فکر و ذکرم صادقانه چه ساده رنگ خاطره گرفتن همون روزا…
نفس کنارت حس من نفرت کنارم حس تو شادی واست اصلا مهم نیست که چه زجری به دلم دادی یه روزی من شدم عشقت یه روز عشقت یکی دیگس به…
مانده ام در سایه ها رنگ تاریکی شده تن فرتوت دلم با همه افسانه ها خو گرفته خاطرم قصه من با من است هر دقیقه هر کجا شاید امروزش سیاه…
زیر خاک نا امیدی گور من شده یه خونه این همه عشق و تنفر تا هبوط با من می مونه با یه شاخه ی گل رز روی خاکم اشک ریختی…
در هیاهو مانده ام در همه لحظه ها پشت دیوار نگاه آروزهایم خراب زندگی رنگ خزان آسمانم بس سیاه روزگارم بی خیال در خیالاتم سراب دوست داشتن ها روا دوستت…
یادگار مرگ من از تولد تا هبوط از توهم تا سقوط با من ِ تنها رفیق یادگار عشق تو در خیال خاطرات هر نفس هر آنِ من در تمام لحظات…