سپید / قفس

You are currently viewing سپید / قفس

مانده ام در سایه ها
رنگ تاریکی شده
تن فرتوت دلم
با همه افسانه ها
خو گرفته خاطرم
قصه من با من است
هر دقیقه
هر کجا
شاید امروزش سیاه
بس سپیدست فردا
بی همه ماندم
و من
بیخود از شادی شدم
تا که در مسلخ عشق
زخم تنهایی شدم
زیر تیغ بی کسی
تک و تنها و نزار
کنج زندان خودم
من اسیر بی پناه
بی دلیل ساکت شدم
حکم من از دلم و
این مجازات
شد قضا
خود شدم زندانی و
دل و جان از هم سوا
لکن این آخر نبود
بعد از عمری خاطره
زندگی را مرگ نیست
پر کشیدم از قفس
از قفس باید گریخت
بی خیال باید زیست

دیدگاهتان را بنویسید