جومونگ / بخش چهاردهم / پیروزی
بعد از یه ماه و 14 روز، جنگ با پیروزی ایران تموم شد. همه ی شهرهای ایران رو جشن و پایکوبی و روم به دیوار حرکات قبیح و موزون توسط…
بعد از یه ماه و 14 روز، جنگ با پیروزی ایران تموم شد. همه ی شهرهای ایران رو جشن و پایکوبی و روم به دیوار حرکات قبیح و موزون توسط…
روز های غریب و شومی است، روزهای دوری از آنان که دوستشان دارم و قرابت با آنان که دوستم ندارند؛ روزهایی پر از رنج و اندوه! کاش این روزها را…
« موزا » اولین بخش از فصل دوم داستان طنز جومونگ است. [یک هفته بعد داخل اتاق جومونگ] وزیر اعظم: جومونگ پاشو بانو موزا میخوان تو رو ببینن... جومونگ: بگو…
« مارک آنتوان » آخرین بخش از فصل اول داستان طنز جومونگ است. جومونگ: سلام بر عزیز دل هر بویویی، دوست و برادر عزیزم مارک آنتوان ... آنتوان: تو که…
ال تو نیستی و من ماندم و دنیایی غرق در نبودت ، کاش برای دنیای کوچکم می ماندی ! کاش نمی رفتی !... اما حالا که مرا در این دنیای…
فرهاد چهارم: جومونگ شنیدم حالشونو گرفتی؟ جومونگ: آره! باور کن فردا جنگ میشه! بدجور سوزوندمش! - باشه، تو با این همه ابهتی که داری باید فرمانده صف اول جنگجو ها…
همه رفتن برای سفر آماده بشن... پادشاه روم، مارک آنتوان، در اون زمان به مصر سفر کرده بود، در اون زمان مصر یکی از استان های روم بود، کل هیأت…
بعد از اینکه جومونگ بدجوری سرخوردهی اجتماعی شد و حالش گرفته شد. دوباره خواست معتاد شه و تصمیم کبراش رو گرفت، خواست بلند شه بره جنس بخره که وزیر اعظم…
صبح روز بعد: فرهاد بعد از کلی رایزنی با همسر گرانقدرش (موزا) جومونگ رو به حضور طلبید... جومونگ: سلام فرهاد جون، من حسابمو چک کردم هنوز مالیاتمو ندادی؟! فرهاد: اولاً…
روزها از پس هم می آیند و ما را با خود به آینده ای می برند که جز او که از همه چیزمان آگاه است همه از آن بی خبریم؛…