دنیای ویران من / آنجا چراغی روشن است
آنجا چراغی روشن است ؛ درست روبروی چشمان خیسم ، در پس هاله اشک هایم می توانم ببینم ، در این گورستان سیاه هنوز هم چراغی روشن است ، اینجا…
آنجا چراغی روشن است ؛ درست روبروی چشمان خیسم ، در پس هاله اشک هایم می توانم ببینم ، در این گورستان سیاه هنوز هم چراغی روشن است ، اینجا…
هنوز هم باور دارم که من و این تن پوش سیاه و تاریک متعلق به هم هستیم ، دیر زمانی است که این سیاهی مرا در آغوش گرفته و رهایم…
این دنیای ویران من است ؛ جهانی پر از نیستی و مرگ ، به شومی عشق ، به زیبایی نفرت ، به کمال نیرنگ و به پستی صداقت ، در…
نیم نگاهم به دل و روی قلبم به خدا جاده در حسرت من آرزو در پس راه این سفر سهم من است از خیال زندگی می روم سوی خودش آنکه…
آنچان خود را غرق گذر ایام کرده ام که گاه فراموشم می شود کجای این دنیای حریص ایستاده ام و چون کبک سرم را درونم برف گذشت زمان فرو برده…
شکسته قلبم خمیده قدم بریده دیگر نفس سردم گام می نهم باز در راه بی تو در رویای روح در آغوش مرگ در سودای عشق اینبار تنهاتر ، تنهاتر از…
هرچند می توان فارغ از هر تفکری به گذشته و حال و آینده نگریست اما بی شک نمی توان از نقش هر انسان در سرنوشت خود و دیگران چشم پوشید…
لباس سفید و غم بی تو موندن به یادت نشستن به پای تو سوختن به این بخت شومم همش شکوه کردن تو اون گوره تاریک به دنبالت گشتن شب مرگ…
منم اون که ته خطه همون که بی تو می میره چشاش با یاد تو پر اشک دلش از دوری می گیره منم اونکه تک و تنهاس همون که عاشقش…
آخر خط پلک بر هم می نهم دست بر روی دست غم بر روی غم فکر بر روی فکر اشک ها می ریزمو عشق ها را می چشم غم ها…