ریشهها؛ برگردان شعری زیبا از پابلو نرودا شاعر شهیر شیلیایی
ریشهها آه، حالا اگر کم کم از عشق ورزیدن به من دست بکشی دست میکشم از عشقت کم کم ناگهان اگر فراموشم کنی به جستجویم نیا همین حالا هم فراموشت…
ریشهها آه، حالا اگر کم کم از عشق ورزیدن به من دست بکشی دست میکشم از عشقت کم کم ناگهان اگر فراموشم کنی به جستجویم نیا همین حالا هم فراموشت…
در سوگ ماندهام و از نوشتن میترسم، از بیان حسی که در وجودم هست، از دردی که قلبم را فراگرفته و از مرگ عزیزی که مرا در خود شکسته است.…
من بی تو بیهوده از زندگی سیرم میدونی که بی تو هر لحظه میمیرم میمیرم و اما مردن نهایت نیست تصویرت تو ذهنم عین خیالت نیست تو در منی و…
اندوه خانهای است جایی که صندلیهایش فراموش کردهاند که ما را نگه دارند آینههایی که ما را منعکس کنند دیوارهایی که ما را در خود اسیر کنند اندوه خانهای است…
بر قلبت حک کن بهترین روز سال همین امروز است ثروتمند اوست که امروز را دارد آنکه ندارد فرمان به هجومِ غم و حزن داده هر روز را تمام کن…
سر من مرا میکشد، صدایم مرا میکشد، حبابهای مسموم معدهام. من تنها میخواهم که بخوابم. کما یا فراموشی هم عالی خواهد بود. هر چیزی که مرا از این حال خلاص…
شاید بزرگترین استعداد ذهن ما، توانایی کنار آمدن با درد باشد. تفکر کلاسیک به ما چهار دروازه را میآموزد که هرکس با توجه به نیازش از آن عبور میکند. اولین…
به خودت بنگر، به دردهایت، به روزهای تاریک زندگیت، به لحظه هایی که در کنج تنهایی درونت مرگ را هزار بار تجربه کردی، به روزهایی که در قلبت سال ها…
گاه از مرگ ترسیدم گاه از زندگی غرق در دنیای سرخ غرق در دنیای تنهای خودساخته ام در آسمان تیره آبی جهان در عمق خاک شرم گین زمین از همان…
روزهایی که هریک با نام زندگی و با رنگ فنا بر من می گذرد، نه تنها وجودم را در آتش نفرتش می سوزاند بلکه روحم را از من می گیرد،…