چشمهای جادویی برگردانی آزاد و همراه با تصرف از بخش کوتاهی از رمان النور و پارک اثر رینبو راول است. این رمان که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد، رمانی است که رینبو راول را به شهرت رساند. این رمان که زمینهای اجتماعی دارد، روایتی از زندگی دو نوجوان عجیب و غریب کرهای در امریکاست که تفاوتهای زیادی با اطرافیان خود دارند و ناملایمات بسیاری را تجربه میکنند. این کتاب توسط وبسایتهای آمازون و گودریدز به عنوان بهترین رمان عاشقانهی سال ۲۰۱۳ میلادی انتخاب شده است. کتاب النور و پارک به فارسی نیز ترجمه و توسط نشر میلکان منتشر شده است.
چشمهای جادویی
گفت: لعنتی، لعنتی، لعنتی… من هیچ وقت نگفتم که چرا دوستت دارم و حالا هم باید بروم.
گفت: مشکلی نیست (بگو)
گفت: به خاطر اینکه تو مهربانی و برای این است که همهی شوخیهای من را میفهمی.
او خندید و گفت: درست است.
– و تو از من باهوشتر هستی.
– نه نیستم.
در حالی سریعتر از اینکه بتواند فکر کند حرف میزد گفت: تو شبیه نقش اول داستانها هستی. شبیه به کسی در آخر پیروز میشود. تو خیلی خوب و زیبا هستی. چشمهای جادویی داری. و به آرامی زمزمه کرد: کاری میکنی که من حس کنم آدم خوار هستم!
– تو دیوانهای!
– من باید بروم
پارک گفت اِلِنور صبر کن.
(النور) صدای پدرش را در آشپزخانه و صدای ضربان قلبش را همه میشنید.
– النور، صبر کن، من عاشق تو هستم…
+ تصویر: طرح روی جلد کتاب النور و پارک
“Damn, damn, damn,” she said. “I never said why I like you, and now I have to go.”
“That’s okay,” he said.
“It’s because you’re kind,” she said. “And because you get all my jokes…”
“Okay.” He laughed.
“And you’re smarter than I am.”
“I am not.”
“And you look like a protagonist.” She was talking as fast as she could think. “You look like the person who wins in the end. You’re so pretty, and so good. You have magic eyes,” she whispered. “And you make me feel like a cannibal.”
“You’re crazy.”
“I have to go.”
“Eleanor – wait,” Park said. She could hear her dad in the kitchen and her heartbeat everywhere.
“Eleanor – wait – I love you.”