سفری به درون / بخش چهارم / عاشق بی معشوق
برگ چهارم در این روزگار، به مانند همهگان، در دنیای من نیز عاشقی زندگی میکند. عاشقی که عمرش را در راه رسیدن به معشوقی صرف کرده که شاید هرگز وجود…
برگ چهارم در این روزگار، به مانند همهگان، در دنیای من نیز عاشقی زندگی میکند. عاشقی که عمرش را در راه رسیدن به معشوقی صرف کرده که شاید هرگز وجود…
تنها در جهان غم غرق در رویای من اتاق دنیای ویران تاریکی ساکن زندان من زندگی تکرار مرگ پوچ امید دنیای من نقاب رنگ چهرهها ریا مادر دردهای من من…
برگ سوم هنوز هم روزهایی هستند که دردشان از توانم خارج است، روزهایی عذاب آور و هولناک که تحملشان طاقتم را طاق میکند و گذرانشان سختترین لحظات زندگیم را رقم…
گاه یک شعر، یک تصویر و یا دیالوگ کوتاه از یک فیلم، بیش از هزاران هزار صفحه نوشتار و دهها کتاب حرف برای گفتن دارد و به سادهترین شکل، سختترین…
در سوگ ماندهام و از نوشتن میترسم، از بیان حسی که در وجودم هست، از دردی که قلبم را فراگرفته و از مرگ عزیزی که مرا در خود شکسته است.…
جایی هست آنجا که پیادهرو پایان مییابد و پیش از آغاز خیابان و در آنجا که سبزههایش سپیدگون و نرم و در آنجا که خورشید خونی رنگ میدرخشد و در…
این همان دنیاست، من همانم که بودم و تو همانی هستی که باید باشی. روزگار همین بوده، زندگی همین بوده و سرنوشت همین بوده که باید باشد. این همهی آن…
در صحرا جانداری یافتم عریان و حیوان گونه کیست که بر زمین نشسته قلبش را دست گرفته و میخوردَش گفتم خوش طعم است دوست من؟ گفت تلخِ تلخ اما دوستش…
سالهاست در این حال ماندهام. در این دنیای ویران و تاریک، در این کنج عزلت که نالههایم از غم هجران کوش فلک را کر کرده و خونهای جاری از دو…