ترانه / حسرت
حسرت روزای با تو با همه گریه و زاری واسه قلبم باقی مونده حقمه این همه خواری عشقمو بازی گرفتی یاد من تو خاطرت مرد پای تو سوخته وجودم دلتو…
حسرت روزای با تو با همه گریه و زاری واسه قلبم باقی مونده حقمه این همه خواری عشقمو بازی گرفتی یاد من تو خاطرت مرد پای تو سوخته وجودم دلتو…
به سوی او می روم ، او که طعمه جدید من است ، همین دو روز پیش با او آشنا شده ام ، نوجوانی بود در جستجوی عشقی رویایی، در…
گذر از این احساس غریب تنها یک راه دارد و آن گریز است ، باید گام بنهم در راهی که با آن خو گرفته ام ، همان راهی عمرم را…
هنوز به حال خود بازنگشته ام ، گنگ و مبهم می نگرم به آنچه بر می گذرد ، آنچه قلبم می گوید و آنچه حسم می بیند . دیگر یارای…
امروز ، برگی دیگر از گذر ایام ، روزی مدفون در غبار بی کسی های من ، روزی به مانند همه روزهای دیگر ، روزی با همه تکرارهایش ، برخاستن…
هرچند می توان فارغ از هر تفکری به گذشته و حال و آینده نگریست اما بی شک نمی توان از نقش هر انسان در سرنوشت خود و دیگران چشم پوشید…
غم خورشید را که دید در دیار بی غمی در همان سو که تویی در دیار بی همدمی آغوش گرمش را چه شد آن گاه که راه را در خم…
لباس سفید و غم بی تو موندن به یادت نشستن به پای تو سوختن به این بخت شومم همش شکوه کردن تو اون گوره تاریک به دنبالت گشتن شب مرگ…
عشق ... ترکیبی آشنا از چند حرف ... احساسی شگفت انگیز در وجود آدمی ، انگیزه ای شگرف و محرکی توانا در درون هر انسان ... شاید هیچ کس نتواند…
دو چشمم خون می بارند گلویم راه را بسته نفس ها مرگ می خواهند در آن روزی که خواهی رفت درونم آتشی بر پا شرر ها می زند بر من…