داستان عشق / بخش پنجم / طعمه جدید

You are currently viewing داستان عشق / بخش پنجم / طعمه جدید

به سوی او می روم ، او که طعمه جدید من است ، همین دو روز پیش با او آشنا شده ام ، نوجوانی بود در جستجوی عشقی رویایی، در جستجوی دنیای عاشقانه و دروغ هایی مثل این ، درست همان که من بدان نیازمند بودم ، درست به مانند همه طعمه های دیگرم ، بره ای در سرزمین گرگان ، تک و تنها و بی کس ! فریب او برای اهریمن درون من کاری بس سهل و آسان بود ،  به او آنچه را دادم که از من می خواست ، عشق ، قدرت، امید ، پناه و  هزاران امید و آرزوی محال دیگر … دستان سرد از ترسش در دستان داغ از لذت انتقام من گرم بود ، نگاه بی رمقش را چشمان شعله ور از گناهم امیدوار می کرد و پاهای لرزانش در پناه قدم های راسخم رو به سوی آینده ای رویایی گام بر می داشت …
برای او من همان شاهزاده ام با اسب سپید و عشق بی پایان ،همانی که با خیالش می خوابد و با رویایش بیدار می شود و با عشقش زندگی می کند . به مانند همه آنان که به ریسمان پوسیده عشقم چنگ زدند و در باتلاق هرزگی های من فرو رفتند و همه چیز را از دست دادند …
امروز به دیدن کسی می روم که در من همه آن چیزی را می بیند که روزی من در آن عشق قدیمی می دیدم … او که شاید دیروز طعمه ای بود مانند همه آنان که دنیای رویاییشان را ویران کردم ، او که دنیایش را به قلب من گره زده است و در توهم روح پاک من است و ابلیس درون مرا نمی بیند و حتی به خواب هم دمیای ویرانی که در انتظارش هست را نمی بیند !
حقیقت این است که او کسی نیست جز یک انسان ! انسانی که هنوز چشمش بر شیطان های انسان نما نیفتاده است و هنوز دست روزگار کمرش را خرد نکرده است ، شاید همین دلیلی باشد برای آنکه او را به گونه ای دیگر ببینم …
اما … این اولین باری است که می خواهم از یک طعمه بگویم ، طعمه ای که برای من طعم دیگری دارد ! او هم همانند همه آنان است که تابحال در قلبشان پای نهاده ام و چند صباحی را با آنها بوده ام و پس از مدتی از سرنوشتشان رخت بربسته ام و رویایی سوخته را در خاطرشان به یادگار گذاشته ام ، کسی نمی داند در حقیقتبه چه کسی تکیه کرد است و مرد آرزوهایش کیست، دیدن او حسی را در من می پروراند که مدت هاست از آن بی بهره ام ، این حس متفاوت از حس انتقام است ؛ حس انتقامی که هر لحظه با من است و انگیزه برای زندگی پر از پوچی من ، همین حس است که مرا در این رابطه بی ارزشش و بی مفهوم نگاه داشته است ، رابطه ای به بی ارزشی شهوت و به بی مفهومی یاوه های دیوانه ای همچو من !

دیدگاهتان را بنویسید