خاطرات سیاه / رویای سیاه
فراتر از این رویای سیاه جدایی راهی است بی هدف، راهی که به مقصدی خاموش منتهی است. وحشت گام نهادن در این راه پر فراز و نشیب آنقدر بر من چیره…
فراتر از این رویای سیاه جدایی راهی است بی هدف، راهی که به مقصدی خاموش منتهی است. وحشت گام نهادن در این راه پر فراز و نشیب آنقدر بر من چیره…
عمر تلف یعنی همین، همین که بی تو بمیرم به یاد چشمات بمونم به پای عشقت بشینم تنهای تنها بمونم با چشم پرخون دلم خیانتاتو ببینم دست تو رو رها…
روزهایم با رویای تو مفهوم داشت و بی رویای تو... من، عشقم، روحم و نفس هایم تنها دروغی است بزرگ، دروغی بعه بزرگی عشق تو، به بزرگی نگاه تو، به…
گفتم: روزهای رویای من به سر آمده... گفت: کدامین رویایت؟ گفتم: رویای کودکانه من! رویایی که هیچ کس آن را ندید! گفت: رویایت چه بود؟ گفتم: آنقدر ساده که تو…
من چیستم ؟ لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات، گمنام و بی نشان در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ دکتر…
روزهای سیاه من یکی پس از دیگری می گذرد و چیزی جز خاکستری از آتش خاطرات برایم نمی ماند. روزهایی که شب را روسفید کرده اند. اثر فرساینده این روزهای تاریک…
امروز... روزهای تلخ و دردناک می گذرد بی آنکه کسی باشد و ببیند و بداند که من، من ِ تنها، چگونه می سوزم... روزهایی که هریک سالگرد لحظات تنهایی من…