ساقط / آخرین حلقه
شاید نتوان از عمق حقیقت آنچه این روزها میگذرد نوشت، شاید روزی بشود اما دست کم امروز سخت است. در تقابل با روزگاری که همه چیز را خود خلاصه کرده،…
۰ دیدگاه
۱۵ مهر ۱۳۹۶
شاید نتوان از عمق حقیقت آنچه این روزها میگذرد نوشت، شاید روزی بشود اما دست کم امروز سخت است. در تقابل با روزگاری که همه چیز را خود خلاصه کرده،…
شب سیاه شب در اطرافم سیاه و تیره غرق ِ در سوز سرمای وحشی اسیر چیزی شبیه طلسم ناتوانم من ناتوان از رفتن زبر بار برف خم شده قامت سترگ…
غرق در این روزهای تنهایی، من مانده ام و دیوارهای سیاه این اتاق تاریک، من مانده ام و درد بی کسی و جولان خاطرات تلخ و دردناکی که دیده ام…
آنقدر این دنیا را تار می بینیم که دیگر تشخیص نمی دهم که چشم من کم سو شده یا رنگ دنیا سیاه ! هرچه هست ، دیگر هیچ چیز را…
روزهای سیاه من یکی پس از دیگری می گذرد و چیزی جز خاکستری از آتش خاطرات برایم نمی ماند. روزهایی که شب را روسفید کرده اند. اثر فرساینده این روزهای تاریک…