برگردان / شب سیاه

You are currently viewing برگردان / شب سیاه

شب سیاه

شب در اطرافم
سیاه و تیره
غرق ِ در سوز سرمای وحشی
اسیر چیزی شبیه طلسم
ناتوانم من
ناتوان از رفتن

زبر بار برف
خم شده قامت
سترگ درختان
طوفان نزدیک است
اما هنوزم
ناتوانم من
ناتوان از رفتنابرهای در هم بالای سرم
پر از زباله زیر پاهایم
اما هنوزم حرکتی نیست
نخواهم توانست
نمی روم من

برگردانی آزاد همراه با تصرفِ شعری از “امیلی برونته” شاعر انگلیسی ۱۸۱۸-۱۸۴۸

The night is darkening round me,
The wild winds coldly blow ;
But a tyrant spell has bound me,
And I cannot, cannot go.The giant trees are bending
Their bare boughs weighed with snow ;
The storm is fast descending,
And yet I cannot go.

Clouds beyond clouds above me,
Wastes beyond wastes below ;
But nothing drear can move me :
I will not, cannot go.

Emily Bronte (1818-1848)

دیدگاهتان را بنویسید