داستان روزگار تنهایی / بخش بیست و سوم / لبخند
نقاب2: لبخند اولین چیزی که در ابتدای این راه جدید، اما سخت، ذهنم را به خود درگیر کرده بود، گذشتهی پر چالش و غمهای روزهای پیشین در دنیایم بود. روزهایی…
نقاب2: لبخند اولین چیزی که در ابتدای این راه جدید، اما سخت، ذهنم را به خود درگیر کرده بود، گذشتهی پر چالش و غمهای روزهای پیشین در دنیایم بود. روزهایی…
بیرون برو. به هیچکس نگو و تلفنت را با خود نبر. راه بیفت و آنقدر راه برو که دیگر جادهها را مانند کف دستت نشناسی، زیرا ما همه روزه همان…
همه ما تنها هستیم، تنها متولد می شویم، تنها می میریم و -بر خلاف مجله های عاشقانه- باید روزی به گذشته ی زندگیمان بنگریم و ببینیم، بر خلاف همه شراکت…
همه ما تنها هستیم، به رغم همه داستان های عاشقانه، تنها به دنیا می آییم و تنها می میریم، کافیست نیم نگاهی به گذشته داشته باشیم.به رغم همه شراکت ها،…
نفس کنارت حس من نفرت کنارم حس تو شادی واست اصلا مهم نیست که چه زجری به دلم دادی یه روزی من شدم عشقت یه روز عشقت یکی دیگس به…
رویای صدایت هر لحظه بر من می بارد و هر دم یاد چشمان معصومت مرا به آسمان ها می برد. کاش آن روز فرا رسد که هرم نفسهایت را حس…