تاریکخانه / خودت را از یاد ببر

You are currently viewing تاریکخانه / خودت را از یاد ببر

به خودت بنگر، به دردهایت، به روزهای تاریک زندگیت، به لحظه هایی که در کنج تنهایی درونت مرگ را هزار بار تجربه کردی، به روزهایی که در قلبت سال ها گذشت و به سال هایی که در دنیا همچو برق و باد گم شد.
به آینه بنگر، به ظاهر شادت، به چهره خندانت، به چشمانی که برق موفقیت آن را فرا گرفته، به قامت برافراشته ات و قدم های استوارت.
به خودت نیندیش، به درون دردمندت سفر نکن، به دنیای ویرانت نپرداز، رویاهای بر بادت را آرزو نکن و امید های واهیت را دست یافتنی نبین!
از درونت خارج شو و بیرونی را ببین که تو را شکنجه می دهد، انسان هایی را ببین که جز به خودشان، به هیچ چیز و هیچ کس اهمیت نمی دهند و ظاهر و باطن شاد و غمگینت برایشان مهم نیست، به همه آن ها بنگر که تو را لحظه به لحظه، بیشتر و بیشتر خُرد می کنند و از شنیدن آوای شکستنت سرمست تر می شوند و در دنیایشان بازیچه ای بیش نیستی.
نزدیکانی را نظاره کن که از تو دورترینند و بود و نبودت برایشان بی معنی است و اغیاری را ببین که مرگ تو نه غمی بر دلشان می نشاند و نه شادشان می کند، به دنیایی بنگر که مقربینت برایت ساخته و می سازند.
به دنیایی بنگر که تو برای سایرین ساخته ای و خواهی ساخت، در رویایی غرق شو که برای دیگران آرزو داری، به نفس های بیندیش که برای چه کسانی به شماره افتاده، به بغض هایی فکر کن که برای سایرین بر خود تحمیل کرده ای، به اشک هایی که ریخته ای، به درد هایی که کشیده ای، به کنج تنهایی درونت، به اوج بی کسی هایت بیندیش و هیچ چیز را از یاد نبر، هیچ کس را به نسیان زمان نسپار، همه چیز را به خاطر بسپار و از فراموشی گریزان باش، از یاد نبر حتی اگر از یاد رفتی…
در تاریکخانه این دنیا، عمرت را فدای تجربه نکن، زندگیت را به پای کسی نریز، رویایت را به آینده کسی گره نزن، اسیر غم های کسی نباش و دردمند آلام هیچ کس نشو.
خودت را از یاد ببر اما روزهای تنهاییت را نه!

تصویر: دریای فراموشی اثری از Missy Borden

دیدگاهتان را بنویسید