دریاب لحظه را
حال
که یار
خانهاش
همین حوالی
این سوی دریاها
در همین شهرست
نخواه فردا را
بگریز
از گذر ایام
از شورِ آتی
نجوایی در دل
بمان در این شب
شبی که یار اینجاست
شبی بیپایان
شبی بیتکرار
رمزها در دلش
سر به مُهر رازها
پایانی
بر غم
آغازی
بر شادی
نجوایی در دل
بمان در این شب
شبی که یار اینجاست
کاش باز ایستد
زمین و زمان
عمر
بینهایت
شب
بیپایان
اسیر تکرار
در عاشقی تو
نجوایی در دل
بمان در این شب
شبی که یار اینجاست
نبض قلب من
ضربانِ قلبت
خون رگهایم
نفسهای گرمت
هرم دستانت
در دستان سردم
آغوش امنت
خانهام هر دم
نجوایی در دل
بمان در این شب
شبی که یار اینجاست
ندارد غایت
شوق این دیدار
قضایم
رویت
قدرم
چشمت
تقدیر من تو
سرنوشت این شام
نجوایی در دل
بمان در این شب
شبی که یار اینجاست
شعر نو: نجوایی در دل
+ تصویر: نقاشی دیجیتال نجوای دل، اثری از مایک براون هنرمند معاصر امریکایی.
اگر از علاقهمندان به شعر سپید هستید، میتوانید دستهی شعر سپید ایپیبلاگ را دنبال کنید. در صورتی هم که شاعر هستید، میتوانید اشعارتان را با نام خودتان در بخش نوشتار مهمان ایپیبلاگ منتشر کنید؛ برای این کار از بخش ارتباط با من و یا صفحات من در شبکههای اجتماعی مختلف استفاده کنید.
شاید هیچ یک از ما برای تکمیل کردن زندگی خود نیازمند حضور انسان دیگری در آن نبوده و نباشیم، اما حضور کسی که با محبت زخمهای ما از گذر ایام را التیام میبخشد و با عشقی ناب و واقعی، ما و همهی دردهایمان را میپذیرد و دوست میدارد، و عشق را برای روح غم زده ما به ارمغان میآورد، آرامش بخشترین احساس دنیا است. از این روست که جهان همواره در گوشم نجوا میکند که راه قلبت را برای عشق باز بگذار، به تو قول میدهم آنگاه که زمانش فرا برسد، شگفت انگیزترین و دست نیافتنیترین عشق را به تو هدیه خواهم داد، کافی است به عشق باور داشته باشی، همین و بس…
نویسنده: نامشخص