میخوانم از ؛ برگردان شعری از رابرت هریک شاعر انگلیسی
میخوانم از جویباران، از شکوفهها، پرندگان و آلاچیقها از گلهای فروردین، اردیبهشت، خرداد و تیر+ میخوانم از دستههای گل، چترهای چرخان، می، شب زنده داری از نودامادها، از عروسها و…
میخوانم از جویباران، از شکوفهها، پرندگان و آلاچیقها از گلهای فروردین، اردیبهشت، خرداد و تیر+ میخوانم از دستههای گل، چترهای چرخان، می، شب زنده داری از نودامادها، از عروسها و…
بال پرواز پرندهها ندارند توانِ پرواز وقتی که بچینی یکی از بالهایشان را تو به چیدن یکی از بالهایم هرگز و هیچوقت نبودی راضی هر دو بالم را بریدی از…
سانتوکا تانیدا جادهای عالی به سوی ساختمانی عالی این کورهی مرده سوزی است کهنه لباسی بر تن در هوایی سرد تنها قدم میزنم به روستایی آمدم جایی که سخن میگویند…
روزی او بازگشت با خبرهایی از رشتهای سپید که فرسنگها رفته سریعتر رفت و در دریا شکست خنکیش شیرین، سبزآبیش عمیق هنگام غروب بازگشتند خسته گفتند و نگفتند آن شب…
سفر روزی بالاخره خواهی فهمید آنچه که باید انجام دهی و آغاز میکنی گرچه نواهای اطرافت فریاد خواهند زد نصیحتهای نابودگرشان را گرچه همهی خانه به لرزه میافتد و کششی…
اندوه خانهای است جایی که صندلیهایش فراموش کردهاند که ما را نگه دارند آینههایی که ما را منعکس کنند دیوارهایی که ما را در خود اسیر کنند اندوه خانهای است…
بر قلبت حک کن بهترین روز سال همین امروز است ثروتمند اوست که امروز را دارد آنکه ندارد فرمان به هجومِ غم و حزن داده هر روز را تمام کن…
اتوبوسی زرد در میان پل همچون پروانهای زرد میرود آرام اینجا و آنجا، رهگذران، گذران به چشم میآیند چو موری ناآرام قایقی بزرگ پر از کاه زرد لنگر انداخته در…
بگذار برود سعی کردی تغییر کنی، نه؟ بیشتر سکوت کردی سعی کردی مهربانتر باشی زیباتر کمتر متغیر، کمتر بیدار اما وقتی میخوای هم میتوانستی حس کنی در خواب و خیالش…
میتوانم قیاست کنم با روزی تابستانی ؟ تو دوست داشتنیتر و ملایمتر از آنی جوانههای ماه می را نسیم میدهد تکان و عجیب کوتاه است این تابستان گاه گرم همچون…