ساقط / تصور عشق
گاه با خود میاندیشم که عشق با من چه کرده، فرجامش چه بوده و چه در من نهاده است، شاید هیچ چیز، شاید همه چیز، دستِ کم من ماندهام و…
گاه با خود میاندیشم که عشق با من چه کرده، فرجامش چه بوده و چه در من نهاده است، شاید هیچ چیز، شاید همه چیز، دستِ کم من ماندهام و…
به مانند نور به مانند نور لذتی است بیعنوان به مانند زنبور نغمهای است بیپایان به مانند جنگل خاص است چون نسیم بیقید و بند، بر هم میزند درختانی بس…
سادگی ، صبر و دلسوزی. این سه بزرگترین گنجینههای شما هستند. سادگی در کردار و پندار، به سرچشمه هستی بازگشتهای. صبور با دوستان و دشمنان با روشی که همه چیز…
گاهی هیچ کافی نیست، هیچ چیز، هیچ کس، هیچ جا، هیچ کلام و حتی هیچ گاه. گاهی فقط تو باید باشی، تا هیچ چیز، هیچ کس، و هزار هیچ دیگر…
مرگ کسی که عاشق او هستی، چیز غریبی است. همهی ما میدانیم که زمان ما در این دنیا محدود است، و در نهایت همهي ما زیر چند پارچه (ورق) قرار…
صدای مجری در گوشش پیچید، شمارهي 14، حالا نوبت او شده بود. با کمی تأخیر، آرام از جایش برخاست، نگاهی به حاضرین اطرافش کرد و به راه افتاد. در ذهنش…
دلتنگ از دوری دلتنگ از دوری دلگیر از دوران عشق، تنهایی روز، بیخوابی مرگ، بیزاری دلتنگ از دوری دلگیر از جهان تنها در زندان نفرین بر دوران نفرین بر زندان…
مرلین پاسخ داد: بهترین کاری که برای غم و اندوه میتوان انجام داد، آموختن است. آموختن تنها چیزی است که نابود نخواهد شد. تو ممکن است پیر شوی و بدنت…
تشویق حضار برای بدرقهی نفر قبلی و خوش آمد گویی به نفر بعدی. سخنران دوم خانمی میان سال با ظاهری معمولی بود که با چهرهای خندان به پشت تریبون رفت.…
چند لحظهای پردههای سرخ رنگ صحنه بسته شد، موسیقی آرامی در سالن همایش پخش شد. همه متعجب از سخنرانیهای همایش، منتظر بودند تا از سخنران بعدی باخبر شوند. برخی در…