باران سوزان چشمانش را که گشود، خود را در برابر آینه‌ای یافت. خشکش زده بود. آیا این تصویر خودش بود. به خودش که نگاه می‌گرد کس دیگری را در آینه…

پشت پنجره نشسته‌ای در غم زمستانی که می‌رود شیشه‌های مات مبهوت روزگاری که گذشت تو اما در تکاپوی نبرد با باد بهاری که تازیانه می‌زند بر تن سرد زمستان آوای…

بر گور من نایست گریه نکن من در آن نیستم من نخوابیده‌ام من در هزاران باد وزان در نرمی ریزش برف در زیبایی بارش باران در رویش دانه‌های سبز در…

می‌پنداشتی که در پاییز غمگین باشی. بخشی از تو هر سال با افتادن برگ‌ها از درخت پاییزی و برهنه شدن شاخه‌هایش در برابر باد و سرمای سخت زمستان، می‌مرد. اما…

می‌خوانم از جویباران، از شکوفه‌ها، پرندگان و آلاچیق‌ها از گل‌های فروردین، اردیبهشت، خرداد و تیر+ می‌خوانم از دسته‌های گل، چترهای چرخان، می، شب زنده داری از نودامادها، از عروس‌ها و…

در میان همه‌ی طوفان‌های زندگی، لحظاتی هستند که نسیم آرامش را در دنیای ما به وزش در می‌آورند، از نگاهی دلنشین تا بارانی بهاری. گاهی اوقات کافی است چشممان را…

چتر سفیدی و یخ و برف و یه رد از کسی که آشناس بازم اشک و غمه سهمم تو این سرمای بی‌احساس چشایی که پر اشکه یه مردِ یکه و…

ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) یکی از نویسندگان برجسته و مشهور امریکایی و برنده ی جایزه‌ی نوبل ادبیات است. همینگوی در سال 1899 میلادی در ایالت اوهایو متولد شد و در…