تاریکخانه / آینه شکسته
در نهایت این من هستم که می مانم. من هستم و من! همین جا، همین لحظه، همین داستان. تویی وجود ندارد. تو تنها ساخته ذهن منی! دستاورد ذهن من از…
در نهایت این من هستم که می مانم. من هستم و من! همین جا، همین لحظه، همین داستان. تویی وجود ندارد. تو تنها ساخته ذهن منی! دستاورد ذهن من از…
بود و نبودن ها تو میری و منم تنهام تو این دنیای بیهوده به عکسی خیره میشم که همیشه زندگیم بوده میشینم کنج این خونه توی دیوار غرق میشم حالا…
ناامیدتر از گذشته پشتِ دیوارهای زندگیم مانده ام، دیوار های که همه جهانم را به اتاقی تاریک تبدیل کرده اند. بی آنکه بدانم و بخواهم همه چیز در مدار تنهایی…
به خودت بنگر، به دردهایت، به روزهای تاریک زندگیت، به لحظه هایی که در کنج تنهایی درونت مرگ را هزار بار تجربه کردی، به روزهایی که در قلبت سال ها…
دیوار تنهایی روز و شب درگیر درد و زنده ام با نفس مرگ اشکای بی حد و جاری مثل افتادن یه برگ توی پاییز جوونیم سردی صد تا زمستون مرگ…
تنها در کنج اتاق می نشینم، تهی از فکر، خالی از من و تنهای تنها. آنقدر درگیر تنهایی می شوم که دیگر صدای آشنای موسیقی ظاهراً مورد علاقه ام را…
پنج خط ترانه اول قصه همینه شادی و امید و نیرنگ بازی و نقش و نگارو آخرش دشمنی و جنگ .......... تک و تنها و غریبم قلبم از غم پاره…
نابودم ، نابود تر از آنچه فکرش را بکنی ... نابودتر از هر لحظه دیگر ، تنها ... تنهای تنها مانده ام ، کنج زندان ، زندانی که خود ساخته…
من دقیقا اینجا هستم ، دقیقا همینجا ! همین نقطه ای که آغازی است بر پایان من و پایانی است بر آغاز من ! بودن در لحظه ای که همه…
دروغ یه داستان عجیبه و یه آغازِ ِو بی پایان یه بازیگر اینجاس که شده شاهزاده دوران با این بازی درد و غم اگه شاه یه دنیا شی بازم تو…