گفتگو / خاطره
آن روز را به خاطر داری ؟ نمی دانم ، چه روزی ؟ همان روز زیبا ، همان روز پر خاطره ! چگونه به خاطر بیاورم ؟ چشمانت را ببند…
آن روز را به خاطر داری ؟ نمی دانم ، چه روزی ؟ همان روز زیبا ، همان روز پر خاطره ! چگونه به خاطر بیاورم ؟ چشمانت را ببند…
نمی دانم این راه را تا به کجا ادامه می دهم ، هنوز مبهوت خود هستم ، بهت این حوادث سرد و تلخ هنوز در وجودم است ، اتفاقات پی…
هرچند می توان فارغ از هر تفکری به گذشته و حال و آینده نگریست اما بی شک نمی توان از نقش هر انسان در سرنوشت خود و دیگران چشم پوشید…
منم اون که ته خطه همون که بی تو می میره چشاش با یاد تو پر اشک دلش از دوری می گیره منم اونکه تک و تنهاس همون که عاشقش…
آخر خط پلک بر هم می نهم دست بر روی دست غم بر روی غم فکر بر روی فکر اشک ها می ریزمو عشق ها را می چشم غم ها…
سالهاست راهی را روبروی چشمانم می بینم که مرا به خود می خواند ، راهی که نه توانسته ام از آن فرار کنم و نه توانسته از آن بگذرم ،…
بر جای پایت بوسه می زنم و هر قدمت را با اشکهایم بدرقه می کنم... تو می روی و مرا با تنهایی تنها می گذاری! کاش آن لحظه که می…
این روزها که تنهایی رفیقم شده و خاطرات تو دنیایم، همه چیز برایم رنگ و بوی دیگری دارد، گویی دیگر هیچ چیز آن طور نیست که باید باشد، زندگی ناسازگارتر…
بدبختی به ما می آموزد که چگونه خوشبخت باشیم - ژول رومن(نویسنده شهیر فرانسوی) نگاهی گذرا به آن چه در این روزگار بر من و تو گذشت بر ما نمایاند…