داستان روزگار تنهایی / بخش بیست و نهم / رویاپرداز
نقاب8: رویاپرداز جایی شنیدم که میگویند دنیا بر سر انگشت کسانی میچرخد که رویاپرداز هستند، شاید این اولین انگیزهی من برای نقابی جدید بود اما بدون شک مهمترینش نبود. نگاه…
نقاب8: رویاپرداز جایی شنیدم که میگویند دنیا بر سر انگشت کسانی میچرخد که رویاپرداز هستند، شاید این اولین انگیزهی من برای نقابی جدید بود اما بدون شک مهمترینش نبود. نگاه…
گاهی به بودن دنیا شک میکنم! بودن همهی انسانها، زندگیها، خاطرهها و همهی آنچه روی میدهند. دیدن آنچه در این جهان روی میدهد، در این دنیای بیروح و پوچ. بودنها…
تنهایی عظیمی در این دنیا خانه کرده که دیده میشود در حرکت آرام عقربههای ساعتی مردمانی بس خسته ناقص و معیوب چه عاشق و چه بیعشق مردمانی که با هم…
سکوتی توی چشماته که آتیش زده دنیامو کنارم هستی و اما رها کردی تو دستامو میخوای باور کنم نیستی بری خوشحال و آسوده شبا غرق خیالی شی که رفتن آرزوم…
در این روزهای زمستانی که سرما گاه بر شب و روزمان چیره میشود و گاه جایش را به گرمای آفتاب میدهد، هنوز هم داستانی در جریان است، خاطرهای زنده میشوند…
روزگار میگذرد، گرچه سخت، اما میگذرد. با همهی غمهایش پیش میرود و برای هیچ کس و هیچ چیز منتظر نمیماند. چه من در نقطهای از زمان چون ریگی ساکن در…
در سوگ ماندهام و از نوشتن میترسم، از بیان حسی که در وجودم هست، از دردی که قلبم را فراگرفته و از مرگ عزیزی که مرا در خود شکسته است.…
نقاب7: پرمشغله در دنیایی که بسیاری از انسانها غرق در زندگی ماشینی هستند، مشغله زیاد و اشتغال همیشگی به کارهای مربوط و نامربوط چندان دور از ذهن نیست، آن هم…