شوالیه مرگ / قسمت پنجم / پیش بینی

You are currently viewing شوالیه مرگ / قسمت پنجم / پیش بینی

“پیش بینی” آخرین قسمت از فصل اول شوالیه مرگ می باشد…

فرید مقتدر : یه رابطه عجیبی بین این مقتول و نفر اولی که به قتل رسیده هست ، توی جیب مقتول امروز یه کارت ویزیت هست ، که توی جیب نفر اول هم بوده ، نکته دوم هم اینکه قاتل یه نوشته از خودش به جا گذاشته ، شبیه یه نامه
– چی توش نوشته
– یه جور تهدیده ، گفته اگه آزادم نکنین ، بازم به کشتن ادامه میدم !
– یعنی چی ؟ از کجا آزادش نکنیم ؟ فعلا که اون ما رو اسیر خودش کرده ، باید یه دلیلی برا قتل این آدما باشه ؛ باید یه رابطه ای بین اونا پیدا کنیم ، خب دیگه چه خبر ، بچه های صحنه جرم چی میگن ؟
– خبر دیگه ای که نیس ، نه شاهدی ، نه ردی و نه اثری از مجرم .
– خب ، پس هیچی ، وقتی برگشتی اداره همه مدارک و شواهدی که هست رو جمع کن ؛ با خودت همراه پرونده شوالیه مرگ بیار اتاق من ، به خانم سلمانی هم بگو بیاد .

( چیزی که برام از همه چیز مهمتره اینه که بتونم محل قتل بعدی رو پیش بینی کنم ، چیزی که خیلی ساده هم به نظر نمی رسه ولی باید بررسی کنم ، یعنی غیر از بررسی مدارک راه دیگه ای ندارم ! )
* دفتر من :
کیانا زودتر از فرید اومد ، خیلی چهره عصبانی ای داشت . گفتم : چیزی شده ؟ چرا اینقدر ناراحتی ؟
کیانا : نمی فهمم چرا این قتلا رو نمیشه تموم کرد ، یه حسه بدی دارم ، مثه کسی که نمی تونه راه بره ، هیچ کاری ازم ساخته نیست !
– این طبیعیه ، منم این حسو دارم ولی بجای اینکه بشینیم و بزنیم تو سر خودمون بهتره که یه کاری کنیم که این قتلا تموم بشه و آدمای بیشتری کشته نشن . خب ، چیز جدیدی پیدا نکردی ؟
– اون کارت ویزیتی که پیدا کردیم مال یه وکیله معروفه که خیلی هم کارش خوبه ، اینقدر سرش شلوغه که هنوز نتونستیم وقت ملاقات باهاش رو قطعی کنیم .
– خوبه ، پس حداقل میدونیم که یه ارتباطی بین نفر اول و نفر شیشم پیدا شده ، با اینکه ممکنه اتفاقی باشه ولی باید روش کار کنیم …
در همین حین فرید هم وارد شد …
فرید : سلام ، قربان نتیجه گزارش بررسی اون نامه اومده ، تنها نکته خاصی که داره اینه که کاغذش خیلی معمولی نیست .
– دقیقا یعنی چی ؟
– یعنی اینکه از یه کاغذ سبک استفاده کرده که بیشتر تو چاپخونه ها استفاده میشه و خیلی دست مردم نیست . من یه پرس و جو کردم توی شهر حدود ۵۰ تا چاپخونه هست که از اینا استفاده می کنن .
– مدارک رو به من بده و نیم ساعت دیگه همه بچه ها رو توی اتاق کنفرانس جمع کن که گزارشات رو بررسی کنیم .
– چشم قربان
* ۳۰ دقیقه بعد ، اتاق کنفرانس
من : بچه ها خسته نباشین ، مطمئنم که همه شما میدونین که این پرونده چقدر مهمه ، جریان این قتلا طوری داره ادامه پیدا میکنه که کم کم داره به روزنامه ها و تلویزیون میرسه وخبرنگارا دارن به ما نزدیک میشن که این خودش فشار رو بیشتر میکنه ، به خاطر همین همه شما رو اینجا جمع کردم که هر کس هر چیزی که فکر میکنه به ما کمک میکنه رو بگه ، مهم نیس که چیه و نظر بقیه چیه ! خب کسی نظری نداره؟
کیانا : راستش چند دقیقه پیش که داشتم این گزاش مناطقی که قتل توش رخ داده رو حاضر میکردم به یه نکته عجیبی برخود کردم ، قتل اول ، سوم و پنجو توی مناطق ۲، ۴و ۷ بوده و قتلای دوم ، چهارم و شیشم توی مناطق ۲۰، ۱۸و ۱۵ بوده ، باید یه دلیل برا انتخاب این منطق ها باشه ، با این روشی که قاتل داره هیچ انتخابی بی دلیل نیست !
– به نظر منم این درسته ولی باید دقیق باشیم و همه شواهد رو بررسی کنیم ، خب دیگه کسی چیزی به نظرش نمیرسه ؟
نیکمنش یکی از افسرای گروه گفت : قربان یه چیزی که به نظر من مهمه اینه که همه جسدا توی بزرگترین پارک اون منطقه پیدا شده ، یعنی اگه بتونیم منطقه قتل رو پیش بینی کنیم ، محلی که جسد رها میشه رو هم پیدا می کنیم .
– کاملا موافقم ، دیگه چی ؟
میرزایی یکی دیگه از افسرا گفت : قربان من مسئول بررسی وضعیت و رفت و آمدای مقتولین قبل از مرگ بودم ، یه مسئله ای که بین همه مشترکه اینه که اونا همه یه مشکل قضایی داشتن و همه دنبال یه پرونده بودن ، البته من هنوز نفر آخر رو بررسی نکردم ولی ۵ تای قبلی همه اینجری بودن .
– پس چرا گزارش نکرده بودی ؟
– راستش امروز صبح گزارشا کامل شد ، که یه قتل دیگه اضافه شد و میخوام گزارش رو کامل بهتون تحویل بدم .
– باشه ، پس تا آخر وقت امروز حاضرشون کن ،
– بچه ها ، چیزی که الان از همه مهم تره اینه که بتونیم قتل بعدی رو پیش بینی کنیم و جلوی قاتل رو بگیریم . این کاریه که باید انجام بدیم .
یه صدایی از پشت سر بچه اومد که گفت : من می تونم پیش بینی کنم !
عین این فیلمای پلیسی همه برگشتن به طرف صدای نا آشنا  !

دیدگاهتان را بنویسید