داستانک میدان جنگ؛ بخش دوم: خانه
باید به جنگیدن ادامه میداد، باید راهش را ادامه میداد. آرام آرام از میان اجساد سربازان به خون آلودهای که بر زمین افتاده بودند، به پیش رفت. صدایی از درونش…
باید به جنگیدن ادامه میداد، باید راهش را ادامه میداد. آرام آرام از میان اجساد سربازان به خون آلودهای که بر زمین افتاده بودند، به پیش رفت. صدایی از درونش…
سپیدهی صبح در حال روشن کردن آسمان بود و آخرین چشمکهای اختران، در پسِ غروب مهتاب، رو به زوال گذاشته بود. برای او که سربازی در خط مقدم جبهه است،…
لحظهی موعود - بخش دوم ذهن پسرک لحظهای از اندیشه باز ایستاد و قلبش تپیدن گرفت، نگاهش که در نگاه دخترک دوخته شد، آسمان برقی زد، باران باریدن گرفت و…
لحظهی موعود - بخش اول سالها پیش، در آن روزها که روزگار رنگ و بوی دیگری داشت، پسرکی تنها، تهی از زندگی، گریزان از دنیایی سیاه، بارش را بسته و…
کتابچه را که ورق میزد دیگر ذهنش همراهش نبود. آنچه میخواند، چیزی نبود که دلش میخواست. به یاد دوران نوجوانیش افتاده بود. دوران نقابهای خودش و زندگی گذرانش، دوران عشقهای…
آبشار ممنوعه (Forbidden Falls)، هشتمین جلد از مجموعه کتابهای رودخانهی ویرجین (Virgin River) است. این مجموعه شامل 18 کتاب است که روایتی از داستانی عاشقانه در شهری خیالی در اطراف…
" بخشش " آخرین قسمت از فصل دوم داستان عشق است ! - عاقبت تو را یافتم ، کنج این دارالمجانین ، تنها و بی کس ، درست شبیه به…
تو می رفتی و از من دوری می شدی ، شاید از من می گریختی ، شاید هم از من سیر شده بودی ، اما من ، نقش من در…
تو تغییر کردی ، این را در چشمان بهت زده ات می دید ، چیزی در تو بود که نمی توانستم بفهمم ، به من نمی گفتی اما رازت را…
نمی توانستم تحمل کنم ، باید دل را به دریا می زدم و نزد تو می آمدم ، اما چه حرفی برای گفتن بود ، از چه باید سخن می…