شوالیه مرگ / قسمت چهارم / دادستان

You are currently viewing شوالیه مرگ / قسمت چهارم / دادستان

کیانا : سربازرس یه آقای به اسم مقیمی اینجا هستن ، میگن قرار ملاقات با شما دارن …
– بگو بیاد تو ….
چند لحظه بازرس مقیمی وارد اتقام شد … ( چهره عجیبی داشت ، هیکل درشت و قد بلند ، فکر می کنم که قبلا دیده بودمش اما نمی دونستم کجا به هر حال اون شم پلیسیم یه چیزایی بهم می گفت که راستش نمی فهمیدم ! همین جوری داشت چرت و پرت می بافت به هم ! )
– سلام بازرس ، خوش اومدین …. بفرمایید بشینین
بازرس مقیمی : سلام سربازرس … ممنون ….
– راستش من زیاد وقت ندار به همین خاطر سریع میرم سر اصل مطلب که نه وقت شما گرفته بشه نه من … شما چند وقت پیش مسئول پرونده ای بودین که امروز دوباره باز شده ، شوالیه مرگ …
– جدی ؟ اون برگشته ، فکر می کردم دیگه دست برداشته !
– اون برنگشته اما یه نفر داره شیوه اون رو کپی می کنه .
– جدی ؟ چه آدمایی پیدا میشن ، آدم کشی چیه که تقلیدم می کنن .
– چیزی که الان مهمه اینه اون چطور به این اطلاعات دست پیدا کرده ، شما چیزی نمی دونین ، اون موقع که پروند دست شما بود گم یا دزدیده نشده ؟
– نه ، من پرونده رو همیشه تو اداره میذاشتم که مشکلی براش پیش نیاد .
– کار درستی می کردین ! حالا چطور شد که شما پرونده رو بستین ، یعنی چطور بدون معلوم شدن قاتل از پرونده رد شدین ؟
– اون زمان ما تلاش زیادی برای پیدا کردن قاتل کردیم ، ولی متاسفانه قاتل خیلی حرفه ای بود و هیچ ردی از خودش به جا نمی ذاشت ، هر هفته یه نفر رو به قتل می رسوند و ما هم هیچ کاری ازمون بر نمیومد ، ما در حال دنبال کردن پرونده بودیم که یک ماهی هیچ خبری از قاتل نشد ، به هر حال اون ریتم سریالیشو شکسته بود ما هم پرونده رو دادیم به دادستان و اونم با حکم قاضی پرونده رو فرستاد به بخش پرونده های معلق و اونجا موند ، من خودم خیلی سعی کردم که راز این قتلا رو پیدا کنم اما نتونستم . هنوزم گاهی شبا میشینم و فکر میکنم که چطور شده که یه قاتل سریالی هنوز داره راس راس تو شهر می گرده و آب از آب تکون نمی خوره .
– بسیار خب ، ممنون که وقت گذاشتین .
– خواهش می کنم ، وظیفم بود ، اگه بازم سوالی بود من در خدمتم.
– حتما مزاحم میشیم … فعلا خدانگهدار
– خدا حافظ
در همون حالی که مقیمی از اتاق خارج می شد ، کیانا به سرعت وارد اتاق شد و گفت : سربازرس ، یه قتل دیگه گزارش شده ، بازرس مقتدر الان اونجاس .
سریع از جام بلند شدم و به همراه کیانا به محل قتل رفتیم ، محل قتلی که خیلی از اداره دور نبود …
* در راه – داخل ماشین
کیانا : کیارش به نظرت اوضاع خیلی بد نشده ؟ این قاتله همینجوری داره آدم می کشه !
– آره ، اوضاع خیلی خرابه ، کم کم باید خودمونو برا خبرنگارا هم آماده کنیم …
– یه سوال می پرسم راستشو بگو ، فرضیه اصلی تو برا این قتلا چیه ؟
– هیچی ، بنده خدا من اگه فرضیه داشتم که الان اینجا نبودم، داشتم اثباتش می کردم که باهاش جایزه نوبل ببریم !
– مسخره ، جدی پرسیدم !
– منم جدی گفتم ، باور کن هیچ نظری ندارم ، اصلا نمیشه نظری داد ، با این اطلاعات گسترده ای که ما داریم توقع فرضیه هم داری ؟ واقعا که !
( راستشو بخواین من یه نظری دارم ولی الان هنوز در حد یه فکره ، باید برم سر این صحنه قتل تا ببینم چی میشه ! )
* صحنه جرم
دادستان : سربازرس شما دارین چیکار می کنین ؟ این قاتله همینجوری داره آدم میکشه !
– ما که هیچ چی ! نشستیم زیر کولر جاتون خالی حالشو می بریم ، خیلی جالبه پرونده رو از خونه شما دزدین ، بعد به ما میگین چیکار می کنیم ؟
– چی ؟ کدوم پرونده ؟
– پرونده شوالیه مرگ ، جناب دادستان چرا نگفتین که اون زمان که پرونده خونه شما بوده ، خونتون رو دزد زده ؟
– خب نیازی ندیدم !
– بسیار خب ، منم مجورم این اهمال شما رو گزارش کنم ! فعلا امری ندارین جناب دادستان !
– ببین سلمانی من که تو رو می شناسم ، راستشو بگو ، چی می خوای بگی ؟ یعنی میخوای بگی من شریک قاتلم ؟
– نه قربان ، من که پرونده رو بررسی کردم فهمیدم یه چیزایی ازش کم شده ، یه سری از اطلاعات ناقصه و فکر می کنم شما هم می دونستین و چیزی نگفتین ! حالا میخوام بدونم بقیه پرونده کجاس ؛ همین !
– سربازرس حق با شماس ، ۵ صفحه از پرونده گم شده ، هر ۵ صفحه هم مربوط به اطلاعات و شواهد عینی صحنه قتله ! من می دونستم که شما می فهمین به همین خاطر پرونده رو به شما دادم ولی من فکر نمی کردم که مشکلی پیش بیاد ، به هر حال شما می تونین به قاضی پرونده گزارش کنین .
– نه جناب دادستان ، من گزارش نمی کنم ولی شما برا من چندتا کار رو انجام بدین بد نیست ، یکی اینکه یکی افسرای زبده ای که رو این پرونده کار میگرده به غیر از مقیمی رو به تیم من اضافه کنین و دوم اینکه بزارین ما به شیوه خودمون کارمون رو انجام بدیم ، به همین سادگی و در عین حال خوشمزگی !
– باشه من هواتونو دارم ….
بازرس مقتدر : جناب سربازرس ، جناب سربازرس … من اطلاعات جدیدی رو به دست آوردم … اطلاعات خیلی مهمیه !

دیدگاهتان را بنویسید