سایه

You are currently viewing سایه

قصه پر درد دنیام
واسه تو خیلی شیرینه
تو که جز من و این عشق
چشمت هر چی رو میبینه

گفتن از اون نور زیبا
که به دنیام هدیه دادی
واسه من مثل یه رویاس
یاد اون روزای شادی

ولی امروز دیگه رنگش
مثل اون روزای پیر نیست
واسه دل کندن از من
برا تو هیچ وقتی دیر نیست

من کنارت هستم و تو
کل دنیات خالی از من
دیدنم برات یه عادت
نداری تو یادی از من

از همه چیزم گذشتم
واسه اینکه با تو باشم
من شدم سایه ی همرات
تا که از تو دور نباشم

این مجازات سهم من شد
این که تقدیرو ببینم
با کنارت بودن هر روز
تو غم غربت بمیرم

سرنوشت من همینه
مثل سایه زیر پاتم
با همه عشق و خیالات
من بشم اسیر ماتم

من همون سایه دردم
همون عشق بی لیاقت
اون کسی که عاشقت شد
از ته دل بی نهایت

روح تنهایی که از ترس
تیره و تار شده دنیاش
ولی باز کنار تو موند
بی خیال مرگ فرداش

آره من فقط یه سایم
سایه ای که نمی میره
با همه تیره و تاریت
بازم پاش به پات اسیره

دست تنهایی و غربت
عاقبت منو شکستش
یکی با رسم تباهی
جای من پیشت نشستش

قصه تکراری این عشق
واسه تو دنیا رو لرزوند
یه عشق تازه و پر نور
منو از تو قلب تو روند

تو شدی عاشق نورش
سایه بودن شد یه رویا
تو شدی اسیر ظاهر
پا به پاش بودن یه دنیا

راه ما از هم جدا شد
پای من از پای تو دور
من شدم سهم سیاهی
تو شدی همسفر نور

من همین جا رو زمینم
جا می مونم از قدمهات
تو خودت رنگ من هستی
حالا که اون شده دنیات

دیدگاهتان را بنویسید