می نویسم از یه نفرت
از یه دنیا بی قراری
تن دادم به یه جنونو
ندارم راه فراری
فکر من فقط نگاه و
ذکر من فقط یه اسمه
جادو و سحرش همینه
دل من انگار طلسمه
فکرای تار و سیاهم
زخمای پیر و یه کینه
مردنم واسم بهشته
آخـرین رویام هـمینه
سردم از دستای گرمو
پُر ِ پشتم شده خالی
نفرت و عشقم مهم نیست
توی قعر بی خیالی
این منم درگیر رویا
غرقِ وَهمه ، همه دنیام
حالا من اسیر فکرم
دیگه دنیا رو نمی خوام
فکرای تار و سیاهم
زخمای پیر و یه کینه
مردنم واسم بهشته
آخـرین رویام هـمینه