تو خواب نیستی، تو نمردهای. من اینجا هستم، و عاشق توام. من همواره عاشق تو بودهام و همواره عاشق تو خواهم بود. هر ثانیهای که از تو دور بودم، به تو میاندیشیدم و چهرهات را در افکارم میدیدم. زمانی که به تو گفتم تو را نمیخواهم، این حرف من سیاهترین گونهی توهین (به مقدسات) بود.
…
پیوندهای ایجاد شده بین ما به گونهای نیست که با غیبت، فاصله و یا زمان از هم گسسته شود. و مهم نیست که او ممکن است چقدر از من خاصتر، زیباتر و یا زیرکتر باشد، او تغییر برگشت ناپذیری از من بود. همانطور که من همواره به او تعلق دارم، او نیز همواره به من تعلق دارد.
عاشق تو ؛ ترجمهای آزاد همراه با کمی تصرف بخشهایی از کتاب ماه نو، جلد دوم از سری کتابهای گرگ و میش (Twilight) اثری از استفانی مِیِر (Stephenie Meyer) نویسنده و تهیه کنندهی مشهور معاصر امریکایی است.
+ تصویر: نقاشی کوچهی دریاچه اثری از لئونید آفرموف نقاش معاصر بلاروس.
You’re not asleep, and you’re not dead. I’m here, and I love you. I have always loved you, and I will always love you. I was thinking of you, seeing your face in my mind, every second that I was away. When I told you that I didn’t want you, it was the very blackest kind of blasphemy.
…
The bond forged between us was not one that could be broken by absence, distance, or time. And no matter how much more special or beautiful or brilliant or perfect than me he might be, he was as irreversibly altered as I was. As I would always belong to him, so would he always be mine.