آغاز فصل جدید سریال شرلوک به اندازهی کافی هیجان انگیز هست اما شوخیهای شرلوک در ابتدای شش تاچر، داستان را جذابتر هم میکند. همانطور که انتظار میرود، شش تاچر دقیقاً از پایان قسمت ویژهی شرلوک، عروس نفرت انگیز شروع میشود و شرلوک هولمز رسماً از قتل مگنسون تبرئه میشود.
نکتهی کلیدی در آغاز این قسمت، فعالیت سریع شرلوک در شبکههای اجتماعی و به نوعی اعلام بازگشت مجددش است. اعلامی که کمی چاشنی طنز دارد و هشتگ آه، چه صبح زیبایی است هم یکی از همین موارد است. به جز مجادلهی شرلوک با مایکرافت و سایر حاضرین در جلسه، سکانسهای ابتدایی شش تاچر حاوی موضوع جدیدی هم هستند، نقشهی شرلوک برای مقابله با موریارتی. نقشهای که تنها یک کلمه است، انتظار
پس از این پیش درآمد کوتاه، تیتراژ سریال آغاز میشود.
ماجراجویی جدید شرلوک، با روایتی داستان قدیمی توسط او آغاز میشود:
روزگاری تاجری دربازار بزرگ بغداد زندگی میکرد. روزی غریبهای را دید که با تعجب او را مینگریست ، و او میدانست که غریبه مرگ بود. رنگ پریده و لرزان تاجر از بازار فرار کرد و به شهر سامرا در دور دستها گریخت که مطمئن بود در آنجا مرگ او را نخواهد یافت… ولی زمانی که بالاخره به سامرا رسید، تاجر پیکر مخوف مرگ را در آنجا دید که منتظرش است. تاجر گفت : خیلی خب. من تسلیم میشوم، من تماماً متعلق به تو هستم. ولی بهم بگو تو چرا متعجب بودی وقتی امروز مرا در بغداد دیدی؟ مرگ گفت : چون من امشب با تو قرار ملاقات داشتم، در سامرا.
فعالیت روزانه، حل پروندههای مراجعین، همکاری مجدد با جان واتسون و تولد دخر جان و مری آغازگر فصل جدیدی از اتفاقات در خانهی شمارهی ۲۲۱B خیابان بیکر است…
شش تاچر و داستانی مبهم و سردرگم
شاید تا به اینجا نگاهی داشتهام به آنچه در داستان سریال روی میدهد، اما از این پس با سرعت بیشتری به سریال میپردازم و نقل مستقیمی از داستان نخواهم داشت. شش تاچر باید بازگشتی جذاب و دیدنی برای شرلوک چهارم میشد که البته نشد و نقدهای بسیاری به این قسمت وارد است اما مشاهدهی تکاپو در خانهی خانم واتسون برای حل پروندهها و نیز شوخیهای بیش از پیش شرلوک در کنار غافلگیری شرلوک در ماجرای مجسمههای گچی، خیانت ضمنی واتسون، مرگ مری و شکاف در دوستی جان و شرلوک هیجان خاصی به این قسمت میدهد.
اینکه شرلوک را اینقدر شکننده و احساسی ببینم همانقدر نامأنوس است که واتسون را خیانت کار. اما هر چه هست در این قسمت شاهد داستانی درهم پیچیده و گاه به نظر بی هدف هستیم که قصدش پایانی بر حضور مری در سریال است. البته با دیدن قسمتهای بعدی این نظر تا حدی تغییر میکند و داستان این قسمت کمی به دو بخش بعدی وابسته میشود؛ اما هر چه که هست، گذشتهی مری او را رها نمیکند و دست آخر باعث مرگش میشود. مرگی که بازی درخشان بندیکت کامبربچ و مارتین فریمن در سکانس مربوط آن غیر قابل انکار است اما داستانش چندان جذاب نیست و میتوانست بسیار بهتر از این باشد.
استفاده از شش مجمسهی مارگارت تاچر برای روایت داستان و حل پروندههای مرتبط شاکلهی اصلی نیمهی اول این قسمت است و تاحدودی یادآور داستان قسمت بازی بزرگ در فصل اول است، هرچند درخشش آن را ندارد و گویی در دنیای دیگری روایت میشود. نکتهی اساسی این بخش، سست شدن رابطهی جان و مری است. موضوعی که بر اساس فصول پیشین چندان از دکتر واتسون انتظار نمیرود.
تلاش برای عمل به آخرین سوگند در شش تاچر
در نیمهی دوم این قسمت اما شاهد عمل کردن شرلوک به آخرین سوگندش و تلاشهای او را برای رمزگشایی از اتفاقی که سالها پیش برای مری افتاده است، هستیم. در این راه، از حقیقت پشت پردهی فلش مموری AGRA و نیز نام اصلی مری، که البته بر دخترشان هم گذاشته شده، روزاموند مری رونمایی میشود و روابط احساسی مری و جان هم رو به بهبود میگذارد. دست آخر اما این تلاش بی نتیجه میماند. غرور شرلوک و از خود گذشتگی مری، او را به کام مرگ میکشد و شرلوک میماند و غم، اندوه و البته نگاه خشمگین جان که او را مقصر مرگ همسرش میداند.
پایان بندی این قسمت اما چندان بد نیست، پیدا شدن فیلمی با عنوان Miss Me که البته از سوی مری است و او در این فیلم از شرلوک درخواست میکند به جان کمک کند و البته به شرلوک میگوید برو به جهنم، همراه با دیالوگهای زیبای شرلوک دربارهی داستان قدیمی مردی در سامرا که در ابتدا ذکر شد، پایانی احساسی برای این قسمت را رقم میزند.
چه زمانی مسیری که بدان قدم میزنیم به پایمان چنگه میزند؟
چه زمانی جاده رودی میشود به سوی مقصدی یکتا؟
مرگ در سامرا به انتظار تمام ماست ولی آیا سامرا اجتنابپذیر است؟
حضور مجدد خانم هادسون، سربازرس لستراد و مالی هوپر هم جای خوشحالی دارد و همه چیز در این قسمت برای اتفاقاتی هیجان انگیز آماده میشود که در آینده روی خواهد داد…
برای پیگیری مطالب مربوط به سریال شرلوک، میتوانید برچسب شرلوک را دنبال کنید.