برگ دوم
هنوز هم وقتی به گذشته مینگرم هیچ چیز را نمیبینم، شاید امروز همان روزهایی است که در آرزویش بودم و شاید هم هنوز روزهای رؤیایی من فرا نرسیده است. نمیدانم، شاید همین روزهای بی رؤیا است که بنیان روزهای رؤیایی مرا میسازد و شاید هم، هیچ چیز واقعی نیست و همه چیز بیهوده است. پوچی در دنیای من حاکم شده اما امید به گریز از آن نیز هنوز هست.
بیست سال دیگر، بیش از آنکه از کارهایی که کردهای ناامید باشی، از کارهای نکردهات پشیمان خواهی بود. پس بار سفر را ببند، بادبانها را بکش و ساحل امنیت دور شو. بادهای موافق را در بادبان زندگت بینداز. سیاحت کن، رؤیا پردازی کن و کشف کن.
اچ. جکسون برون جونیور، کتاب بهراستی دوستت دارم
اگر همین روزها، نهایت آرزوی من است که باید به حال روزگار پیشینم حسرت بخورم و اگر این آغاز راه آیندهی من است، پس راهی بس دور و دراز در پیش است. روزهایی که نه طعم شیرین بدل شدن خیالات به واقعیت را دارند و نه تلخی دست نیافتنیتر شدن آرزوهای دست یافتنی.
راه و رؤیا
این راه جدیدی است که در دنیای من آغاز شده است. راهی که نه میدانم رو به جلو است و نه میدانم رو به عقب. راهی جدید که شاید به ناکجا آباد برسد و نهایتش تاریکتر از سیاهی و یا روشنتر از بهترین رؤیای زندگیم باشد. امروز اما هیچ نمیدانم…
شب به هم درشکند زلف چلیپائی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحائی راگر از آن طور تجلی به چراغی برسی
موسی دل طلب و سینه سینائی راگر به آئینه سیماب سحر رشک بری
اشک سیمین طلبی آینه سیمائی رارنگ رؤیا زده ام بر افق دیده و دل
تا تماشا کنم آن شاهد رؤیائی رااز نسیم سحر آموختم و شعله شمع
رسم شوریدگی و شیوه شیدائی راجان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق
قیمت ارزان نکنی گوهر زیبائی راطوطیم گوئی از آن قند لب آموخت سخن
که به دل آب کند شکر گویائی رادل به هجران تو عمریست شکیباست ولی
بار پیری شکند پشت شکیبائی راشب به مهتاب رخت بلبل و پروانه وگل
شمع بزم چمنند انجمن آرائی راصبح سرمی کشد از پشت درختان خورشید
تا تماشا کند این بزم تماشائی راجمع کن لشکر توفیق که تسخیر کنی
شهریارا قرق عزلت و تنهائی راشهریار، غزلیات
من همیشه به این فکر میکردم که زندگی همین بود؟ بهترین قسمتش همینی بود که گذشت؟ یا روزهای خوب درراهن؟ هیچ وقت جوابشو پیدا نکردم ولی هرروز ناامید تر شدم..
این روزا برای خیلی از ما ها روند اتفاقات نزولیه و خبری از صعود به روزهای بهتر و روشنتر نیست.
هرچند آدمی به امید زندهس و ممکنه روزای بهتر تو راه باشن و به قولی پایان این شب سیه، سپید باشه…