در سیاهی / ترانه

You are currently viewing در سیاهی / ترانه

در سیاهی

تنها
در غربتم
غریبه
بغض است و اشک و گریه
مهمان خانه‌ی دل
بی‌رمق و شکسته
دیگر نفس بریده

پرسه‌ی مرگ
و نیستی
در کوچه‌ی
خیالم
راه گریز بسته
فکر رهایی مرده
پرواز، غرق پوچی
شکسته پر و بالم

شب و روزم
تاریک
در نسیان و وهم
خسته
سرمای سرد چله
نابود کرده روحم
تباهی جهانم
قلب مرا شکسته

نفرت من
جهانم
در تن خود
اسیرم
دردمند یأس و پیری
در آرزوی غایت
با حسرت همان روز
روزی که من بمیرم

ترانه‌ی در سیاهی


ما به راحتی کودکی که از تاریکی می‌ترسد را می‌بخشیم، تراژدی واقعی زمانی است که انسان‌ها از نور و روشنایی می‌ترسند.

افلاطون

 برای مشاهده‌ی سایر ترانه‌های من می‌توانید بخش ترانه در دنبال کنید؛ همچنین می‌توانید با ارسال ترانه‌ی خود از طریق مسیرهای ارتباطی موجود مثل فرم تماس با من و صفحات اجتماعی شخصی من در رسانه‌های اجتماعی، ترانه را با نام خود در ای‌پی‌بلاگ منتشر کنید.

دیدگاهتان را بنویسید