پایانِ راه؛ دفتر دردنامه

You are currently viewing پایانِ راه؛ دفتر دردنامه

کاش پایانِ راه همین حوالی باشد و برای یک بار هم که شده،‌ آخر خط، از آن چیزی که فکر می‌کنم به من نزدیک‌تر باشد. درست به مانند تصویر در آینه‌ای که گرچه زلال به نظر می‌رسد، اما به مانند بسیاری صاف نیست و در تصویرش غش خانه کرده است.

کاش وقتی که به پشت سر نگاه می‌کنم، ویرانی نباشد و پل‌ها همه پابرجا باشند و خاطرات، رنگ اشک و آه به خود نگیرند و نهایتِ‌ آمالم فراموشی هر آنچه و بوده و هست نباشد. گذشته‌ی خاک گرفته در پسِ توفان گذرِ روزگار یک بار هم که شده نه از بارانِ اشک خیس باشد و نه از سنگینی بغض، به ژرفای تاریک قلب سقوط کرده باشد.

ای‌کاش که جای آرمیدن بودی،
یا این رَهِ دور را رسیدن بودی؛
کاش از پیِ صد هزار سال از دل خاک،
چون سبزه امید بر دمیدن بودی!
خیام

بیشتر بخوانید:  گذار از روزگار؛ دفتر دردنامه

پایانِ راه نزدیک است…

کاش آینده‌ای نباشد و پایانِ راه نزدیک؛ باغِ‌خیال، سرسبز و دلربا، و اندیشه روشن. دورنمای آنچه خواهد بود فراتر از زمان باشد سفر آغاز شود. هستی و نیستی رنگِ دیگری به خود بگیرد و این راهِ پر پیچ و خم در آغوش پایان آرام بگیرد و این ماجرا را غایتی باشد. دستِ کم نهایتی برای این سفر قابل تصور شود و پایان را آغازی باشد.

و صد البته که ای کاش آغازی نبود تا پایان،‌ آرزو نشود. کاش شروعی بر این راهِ‌ طولانی و عبث رقم نمی‌خورد و هرگز این سفر روی واقعیت به خود نمی‌دید. کاش آمدنی نبود که رفتن غایتش شود و دستیابی به آن، اندوه، اندوه و اندوه…

گر آمدنم به من بُدی، نامَدَمی.
ور نیز شدن به من بدی، کی شدمی؟
بِهْ زان نَبُدی که اندرین دیْرِ خراب،
نه آمدمی، نه شدمی، نه بُدَمی.
خیام

+ تصویر: نقاشی «پیش به سوی پایان»‌ اثری از کالو کاراتالا نقاش معاصر اسپانیایی.

دیدگاهتان را بنویسید