یک سال دیگر هم گذشت، سالی که نقطهی پایانی است بر قرن چهاردهم خورشیدی و پایانش، آغازی است بر یک سال جدید و صد البته یک قرن جدید. نوروز ۱۴۰۱ شاید در اسم و رسم از نوروز سالهای پیشین متفاوت باشد، و آغازش به منزلهی آغاز یک سدهی تازه در تقویم جلالی باشد، اما مفهوم نوروز همیشه یکی است و نوروز نقطهی عطفی است برای ما، که با الهام از طبیعت، روزِ خود را نو کرده و اندیشهی خود را از افکار سرد و تاریک زمستانی رها کنیم.
جهان از باد نوروزی جوان شد
زهی زیبا که این ساعت جهان شد
شمال صبحدم مشکین نفس گشت
صبای گرمرو عنبرفشان شد
عطار
نوروز ۱۴۰۱ مبارک
آخرین سالِ قرن چهاردهم خورشیدی، سالی که برای من پر بود از تلخی، سالی سخت برای تمامی انسانها بود و همهگیری بیماری، جنگهای کشنده و پیشامدهای تلخ کوچک و بزرگ، دنیای آدمیان را تا حدِ زیادی سیاه کرد و دردها را بیشتر. با این حال در این سال نیز بارقهای از امید برای همهی انسانها، من جمله خودم هم وجود داشته است و نگاه به آینده، برای همهی ما باید با امید همراه باشد و نباید فراموش کنیم که آدمی به امید زنده است و اگر امید نباشد، زندگی معنایش را از دست خواهد داد.
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
خیام
در هر حال گفتن و نوشتن از سالِ سختِ گذشته، دیگر لطفی ندارد و حالا که آغاز قرن جدید و سالِ جدید فرا رسیده، امیدوارم که همهی ما بتوانیم به جای نگاه به گذشته و آموختن در آینده، از گذشتهها درسهای زندگی را بیاموزیم و با نگاهی به آینده، روز و روزگاری شیرین و بهیادماندنی برای خود، دوستان و تمامی مردمان این کهنه رباط بسازیم.
به رسم هر سال، برای همهی کسانی که این نوشته را خوانده و یا نخواندهاند، سالی پر از خوشبختی، موفقیت و صد البته سلامتی آرزو میکنم و امیدوارم آرزوهای شما، در سال ۱۴۰۱ به خاطره تبدیل شود و دمادم شاد باشید…
جدا از رویت ای ماه دل افروز
نه روز از شو شناسم نه شو از روز
وصالت گر مرا گردد میسر
همه روزم شود چون عید نوروز
باباطاهر
نوروز ۱۴۰۱ و آغاز قرن پانزدهم خورشیدی بر شما مبارک.