داستان روزگار تنهایی / بخش بیستم / گذشته عاشقانه
صدای مجری در گوشش پیچید، شمارهي 14، حالا نوبت او شده بود. با کمی تأخیر، آرام از جایش برخاست، نگاهی به حاضرین اطرافش کرد و به راه افتاد. در ذهنش…
صدای مجری در گوشش پیچید، شمارهي 14، حالا نوبت او شده بود. با کمی تأخیر، آرام از جایش برخاست، نگاهی به حاضرین اطرافش کرد و به راه افتاد. در ذهنش…
دلتنگ از دوری دلتنگ از دوری دلگیر از دوران عشق، تنهایی روز، بیخوابی مرگ، بیزاری دلتنگ از دوری دلگیر از جهان تنها در زندان نفرین بر دوران نفرین بر زندان…
تشویق حضار برای بدرقهی نفر قبلی و خوش آمد گویی به نفر بعدی. سخنران دوم خانمی میان سال با ظاهری معمولی بود که با چهرهای خندان به پشت تریبون رفت.…
چند لحظهای پردههای سرخ رنگ صحنه بسته شد، موسیقی آرامی در سالن همایش پخش شد. همه متعجب از سخنرانیهای همایش، منتظر بودند تا از سخنران بعدی باخبر شوند. برخی در…
همه در جای خود مینشینند، همهمهی مردم فروکش میکند، سکوت بر فضای سالن حکم فرما میشود و حاضرین به پردهای خیرهاند که به آرامی در حال گشوده شدن است. جوانی…
در راهروی سالن همایشی که غرق در همهمهی حضار بود، برخی به آرامی به سمت سالن اصلی پیش میرفتند و بقیه، دسته دسته در گوشه کنار سالن تجمع کرده بودند…
دور ماندن از تو شاید بزرگترین عذابی است که این روزهای مرا فرا گرفته است. میان من و تو فرسنگها فاصله افتاده و هیچ چیز و هیچ کس تلاشی برای…
سالهاست در این حال ماندهام. در این دنیای ویران و تاریک، در این کنج عزلت که نالههایم از غم هجران کوش فلک را کر کرده و خونهای جاری از دو…
امشب، شام آخر امسال است. آخرین شب از سالی که برای من سال مرگ نام گرفت. سالی که تلخ شروع شد، پر فراز و نشیب ادامه یافت و تلختر به…
در میان همهی طوفانهای زندگی، لحظاتی هستند که نسیم آرامش را در دنیای ما به وزش در میآورند، از نگاهی دلنشین تا بارانی بهاری. گاهی اوقات کافی است چشممان را…