عطری سرگردان؛ برگردان شعری بسیار زیبا از پابلو نرودا
سرگردان در جنگل، شاخهای شکستم بنشست زمزمهای بر لب خشکم: شاید آوایِ گریستن بارانی یا شکسته زنگی، یا پاره پاره قلبی به چشم میآید چیزی در دوردستان ژرف است و…
سرگردان در جنگل، شاخهای شکستم بنشست زمزمهای بر لب خشکم: شاید آوایِ گریستن بارانی یا شکسته زنگی، یا پاره پاره قلبی به چشم میآید چیزی در دوردستان ژرف است و…
بال پرواز پرندهها ندارند توانِ پرواز وقتی که بچینی یکی از بالهایشان را تو به چیدن یکی از بالهایم هرگز و هیچوقت نبودی راضی هر دو بالم را بریدی از…
در نهایت این من هستم که می مانم. من هستم و من! همین جا، همین لحظه، همین داستان. تویی وجود ندارد. تو تنها ساخته ذهن منی! دستاورد ذهن من از…
از آرزو تا به خیال از زندگی سوی محال هر چه بر لب شکفت هر چه بر سطرم نشست یا نگاه پاک توست یا خیال عشق پاک گاه دور از…
آسمان روی دگر شد گویی دنیایم سراب است سرابی به رنگ چشمت تنها بهر من عذاب است عذاب این غم سنگین تاب از جان من ربوده دل خوشی این دل…
حالم از آن روز که تو رفتی از همان روز که گذشتی در هوای مهر و عشقت با همان قلب که شکستی حالم از آن روز که تو گفتی جای…