ترانه / تسلیم

You are currently viewing ترانه / تسلیم

از آرزو تا به خیال
از زندگی سوی محال
هر چه بر لب شکفت
هر چه بر سطرم نشست
یا نگاه پاک توست
یا خیال عشق پاک
گاه دور از این روح سیاه
تا فراسوی هبوط
سمت تو آمده ام
تک و تنها و غریب
روزگارم را به تو
به سرای گرم تو
بازتسلیم می کنم
بازتسلیم می شوم
به هوای خاطرت
به صفای زیستن
به ریای عاشقی
به ندای بندگی
قصه تسلیمم
بس مکرر روی دهد
چون شوم تسلیم تو
پشت درگاه نفس
در قفس سدِ نگاه
سدی به نام عشق تو
سدی به پهنای جهان
بندی سیاه و بی گریز
داستانم مال من
کار من پوچی و مرگ
سهم من درد و عذاب
خوی خاین با من و
انتقام بر زخم ضماد
می گریزم از جهان
در فرارم از نگاه
از تماشای مکر تو
مکر پر تکرار و شوم
باز هم کارم یکی است
تا ابد تسلیم تو
تا ابد تسلیم مرگ

دیدگاهتان را بنویسید