ترانه / خودکشی

You are currently viewing ترانه / خودکشی

اینجا دیگه ته خطه
منم و آخر این کار
وقت تسلیم شدن من
قصاص و این چوبه دار
لحظه تصمیم تو شد
ختم این بازی پر درد
حکم امروز تو اینجاس
مرگ فرداهای یک مَرد

من می شینم پشت احساس
نه دفاعی و نه حرفی
تو شدی عالِم دهر و
نه دروغ و نه که ضعفی
میگی از راهی که دارم
از هزار راهی خاموش
باید از همه چی رد شم
بگیرم مرگ تو آغوش
چه مسیرم شیشه سَم ، چه نفس هام وقف این دار
چه یه قرص بی سر و ته ، چه دق کردن کنج دیوار
آخر قصه همینه
همین لحظه تکراری
حالا امروز تو چه راحت
اشک شوقتو می باری
روحم کم کم داره میره بازم روبروم نشستی
نفسای آخرم رو میشمری انگار که مستی
نمی دونم شایدم من واسه تو کم بودم اما
تو خودت زندگی دادی حالا از من پس گرفتی
دیگه حکم تو همینه
نه نگاهی واسه تجدید
موندنم دیگه مهم نیست
می میرم بدون تردید
تو شدی قاضی عشق و
مرگو واسه من بریدی
با نگاهت هر چی دیدی
تو چشام عشقو ندیدی
حالا من موندم همینجا
میون این دشت ویرون
باید از دنیا ببُرم
برم از زندگیت بیرون
جای دیگه ای ندارم
واسه رفتن یا که موندن
راهی واسه من نمونده
غیر از اینجا با تو بودن
خودکشی یا مرگ بی درد ، تیغ و این رگ های بیخون
باورش سخته عزیزم ، تو میخوای دستامو بیجون
این نفسها داره میره
قطره قطره تو تباهی
خونِ تو رگ های این تن
تو بودی تو که سیاهی
روحم کم کم داره میره بازم روبروم نشستی
نفسای آخرم رو میشمری انگار که مستی
نمی دونم شایدم من واسه تو کم بودم اما
تو خودت زندگی دادی حالا از من پس گرفتی

دیدگاهتان را بنویسید