روزنوشت / یک جمله، یک شعر، یک حس
شاید همیشه لازم نباشد هر آنچه در ذهنم میگذرد را خودم بنویسم، گاهی یک شعر، یک جمله، یک نقاشی، یک عکس و حتی یک حرف میتواند همهی آنچه حس میکنم…
شاید همیشه لازم نباشد هر آنچه در ذهنم میگذرد را خودم بنویسم، گاهی یک شعر، یک جمله، یک نقاشی، یک عکس و حتی یک حرف میتواند همهی آنچه حس میکنم…
در سالهای میانی دههی هفتاد میلادی، گروهی از مخالفان حکومت کامبوج به نام خمرهای سرخ (کامبوجیهای سرخ)، متأثر از نظامهای کمونیستی آن زمان مانند شوروی، چین و ویتنام شمالی، عیله…
نوشتن از شب یلدا و داستانهای شیرینی که این شب برای ما تداعی میکند آن چیزی نیست که حداقل امشب دلخواهم برای نوشتن باشد، چراکه سالهاست همگان از این شب…
دوری از آنان که دوستشان داریم، همیشه از یکی از غم انگیزترین اتفاقاتی است که در زندگی ما روی میدهد، خواه مرگ عزیزی او را از ما دور کند، خواه…
گاهی برای رفع یک احساس بد، صحبت با یک دوست نزدیک کافی است، اما هستند زمانهایی که صحبت کردن با یک دوست، غمها را بیشتر و احساسات بد را بدتر…
ماه روشن همه چی رنگ نابودی گرفته از اون لحظه که گفتی داری میری همون روزی که گفتی آخرش تو داری سهمت رو از دنیا میگیری نمیفهمم چرا رفتنی…
15 سال از روز 11 سپتامبر و حمله به برجهای دوقلوی سازمان اقتصاد جهانی گذشت، حملاتی که پیامدهای بسیاری برای جهانیان درپی داشت، از حمله به افغانستان و شعار مبارزه…
روزها در گذرند، من، تو و همهی آنچه که ما دنیا مینامیم میگذرند... بد وخوب، سخت وآسان، تلخ و شیرین... چه ظاهراً و چه واقعاً، همه پذیرفتهایم که اینجا محل…
احساس میکنیم سالهاست که در اینجا مدفون شدهام، کنج همین اتاق، کنار همین دیوارهای سیاه، زیر همین سایههای بی رنگ و در قعر روزگار سیاهی که پایانی ندارد. در این…
همینجا می نشینم، آنسوی جاده، پشت همین دیوار و در پستوی سایه ها، غرق می شوم در دلهره ای که دنیایم را فرا گرفته، گذشته را آرزویم کرده و آینده…