نوشتن از شب یلدا و داستانهای شیرینی که این شب برای ما تداعی میکند آن چیزی نیست که حداقل امشب دلخواهم برای نوشتن باشد، چراکه سالهاست همگان از این شب و زیباییهای آن نوشته و مینویسند و کم و بیش اکثر ما را از خوبیهای شب یلدا اشباع کردهاند! تنهایی در طولانیترین شب سال یا گذر زمان در تنهاترین شب سال ، شاید این چیزی باشد که دل خواه من برای نوشتن است.
تلخترین یا طولانیترین تنهاترین شب سال…
امشب نه طولانیترین شب عمر من و نه تنهاترین شب سال من است، یک ثانیه از شبهایی که تلخترین خاطرات دنیای مرا رقم زدهاند، نمود بهتری برای توصیف شب یلدای زندگی من است. لحظاتی که آنقدر دردناک بودهاند که هر آنشان به مانند یک عمر بوده و به سادگی سال من را سال مرگ کردهاند، قطعاً این لحظات مثال بهتری از طولانیترین شب سال و حتی طولانیترین شب عمر من است. شبهایی که تنهاترین شب سال من بودهاند.
نوشتن از لحظات سخت، دستِ کم در اینجا برای من غیر عادی نیست و چندین بار از شب مرگهایی نوشتهام که صد شب یلدا از یک لحظهی آن کوتاهتر هستند. شبهایی که همچون یلدا یک روز از تقویم یک سال نیستند و هر روز در تقویم هر سال هستند…
نمیدانم! شاید این بار هم پاسخ در دیوان حافظ باشد، با اینکه جسته و گریخته اشعار حافظ را خواندهام اما هیچ شبی به مانند امشب هوادار حافظ نبودهام! حافظ گوش کنم، در غزلهای حافظ به دنبال فالم بگرم و رباعی حافظ بخوانم…
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم
در هر حال به مانند سالهای پیشین شب یلدا، تنهاترین شب سال را به همهی شما تبریک میگویم و برایتان بهترین آرزوها دارم. روزهایی خوش، پر از خوشبختی و شادی واقعی که لبخندش هرگز از لبتان محو نشود.
یلدا مبارک…