سال مرگ / مدفون

You are currently viewing سال مرگ / مدفون

احساس می‌کنیم سال‌هاست که در اینجا مدفون شده‌ام، کنج همین اتاق، کنار همین دیوارهای سیاه، زیر همین سایه‌های بی رنگ و در قعر روزگار سیاهی که پایانی ندارد.

در این تکرار مدفون شده‌ام، در این تکرار بی پایان، با این تجربه‌های تلخی که مکرراً برایم روی می‌دهند، با همه‌ی ترس‌هایی که همیشه سعی در روبرو شدن با آن‌ها داشته‌ام و با همه‌‌ی دردهایی که همه‌ی دنیای مرا فرا گرفته اند.

سال‌هاست در تلاشم کسی باشم که باید باشم و هرگز نتوانسته‌ام، آنقدر این تلاش بی معنی را ادامه داده‌ام که فراموش کرده‌ام میان آنچه که امروز هستم و آنچه که در آرزویش سال‌هاست تلاش می کنم، تنها یک واژه اختلاف وجود دارد، پذیرش…

باید بپذیرم که این ویرانه‌ها دنیای من است، این دردها زندگی من است، این اتاق سیاه جهان من است و این روحِ مدفون در تاریکی حقیقت من است. نه راه گریزی وجود دارد و نه توان نبردی. باید پذیرفت آنچه که هست را…

برخی از غیرممکن‌ها برای همیشه غیرممکن هستند و برخی از خواستن‌ها هرگز توانستن نیستند. نشدنی‌هایی هستند که هیچگاه شدنی نخواهند بود و همه‌ی این شعارهای شیرین و زیبا که همه‌ی شکست‌ها را نفی می‌کنند، تنها رویای ما از جهانی خیالی است که همواره در زیر خروارها حقیقت تلخ مدفون شده است.

احساس می‌کنم زمان پذیرش همه‌ی این واقعیت‌ها نزدیک است. شاید امروز نباشد، اما یکی از همین فرداهاست. دیگر آن‌گونه که همیشه می‌اندیشیدم، از من دور نیست. صدای گام‌هایش را می‌توانم بشنوم و سنگینی سایه‌اش را بر زندگیم حس می‌کنم. امیدها در حال رنگ باختن هستند و تلاش‌ها بی ثمرتر از همیشه…

گورستان دنیایم مرگ دیگری را به خود خواهد دید و رویای دیگری دفن خواهد شد، رویایی که سال‌ها در انتظارش بودم، در انتظار بودنش، داشتنش و رسیدنش…

مدفون

دیدگاهتان را بنویسید