پرسه؛ برگردان شعری بسیار زیبا از لرد بایرون
پس دیگر ما نخواهیم زد پرسه تا پاسی از شامگاهان گرچه عاشقست هنوز قلبمان و ماه هم هنوز در شب درخشان چو شمشیرِی که نیام را سوده و روحی که…
۰ دیدگاه
۲۷ مهر ۱۴۰۱
پس دیگر ما نخواهیم زد پرسه تا پاسی از شامگاهان گرچه عاشقست هنوز قلبمان و ماه هم هنوز در شب درخشان چو شمشیرِی که نیام را سوده و روحی که…
آنگاه که جدا گشتیم با اشک و سکوت با قلبی نیمه شکسته سالها از هم بریدیم گونهات رنگ پریده و سرد بوسهات سردتر آن لحظه در طالعمان بود وای بر…
عیشی است در جنگلی متروک شوری است در ساحلی خلوت در جوار دریای عمیق و غرش امواج جمعی است در آنجا که کسی نیست بس عزیزست بشر، اما طبیعت است…
همچو آسمان شبی صاف و پر ستاره قدم میزند کمال زیبایی از تاریکی تا روشنی در وجودش و در چشمهایش نمود مییابد چنان دلپذیر که برق تندر بهشتی در برابرش…
من رویایی داشتم که چندان هم رویا نبود... خورشید درخشان خاموش و ستارهها در فضای لایتناهی سرگردان غرق در تاریکی ناشناخته و زمینی یخ زده کور کورانه چرخان و سیاهی…