تاریکی؛ برگردان شعری از جورج گوردون بایرون ملقب به لرد بایرون

You are currently viewing تاریکی؛ برگردان شعری از جورج گوردون بایرون ملقب به لرد بایرون

من
رویایی داشتم
که چندان هم رویا نبود…
خورشید درخشان خاموش و
ستاره‌ها
در فضای لایتناهی سرگردان
غرق در تاریکی
ناشناخته
و زمینی یخ زده
کور کورانه چرخان
و سیاهی در آسمان بی مهتاب
صبح می‌آید
می‌رود و دوباره می‌آید
اما روزی در کار نیست…
مردان ترسان از ویرانی
احساس را از یاد برده‌اند
و همه‌ی قلب‌ها
در آرزوی نور
خودخواهانه دعا می‌کنند…

رودها، دریاچه‌ها و اقیانوس‌ها
بی حرکت
غرق در سکوتی عمیق
کشتی‌های بی سرنشین
رها در دریای بی پایان
بادبان‌ها پاره و شکسته
سقوط می‌کنند
بر دریای بی موج
به خواب می‌روند
موج‌ها مرده اند و
تلاطم‌ها در گورند
ماه
معشوقه‌‌شان
دیگر وجود ندارد
باد
در هوایی ساکن
مُرده است
و ابرها هلاک شده‌اند
تاریکی
بی نیاز از کمک است
تاریکی خود همه چیز است…

تاریکی از لرد بایرون

«تاریکی» برگردان آزاد و همراه با تصرف شعری زیبا از جورج گوردون بایرون مشهور به لرد بایرون، شاعر و سیاست‌مدار پرآوازه‌ی عصر رمانتیسم بریتانیا است. شخصیت خاص و لحن جذاب اشعار لرد بایرون، او را به شاعری خاص در تاریخ انگلیس بدل کرده است که آثار او هنوز هم در جوامع ادبی جهان طرفداران بسیاری دارد. شعر فوق، یکی از اشعار زیبای لرد بایرون است که سعی شده با حفظ مفهوم، به فارسی برگردان شود.

بیشتر بخوانید:  اشک و سکوت؛ برگردان شعری بسیار زیبا از لرد بایرون

I had a dream, which was not all a dream.
The bright sun was extinguish, and the stars
Did wander darkling in the eternal space,
Ray less, and pathless, and the icy earth
Swung blind and blackening in the moonless air;
Morn came and went and came, and brought no day,
And men forgot their passions in the dread
Of this their desolation;and all hearts
Were chilled into a selfish prayer for light…

The rivers, lakes and ocean all stood still,
And nothing stirred within their silent depths;
Ships sailor less lay rotting on the sea,
And their masts fell down piecemeal: as they dropped
They slept on the abyss without a surge
The waves were dead; the tides were in their grave,
The moon, their mistress, had expired before;
The winds were withered in the stagnant air,
And the clouds perished; Darkness had no need
Of aid from them She was the Universe…

Lord Byron

دیدگاهتان را بنویسید