سال مرگ / داستان منفور
گاهی از آنچه هستم می ترسم، از افکاری که مرا ساخته، از افکاری که ساخته ام، از چیزی که هستم، از دنیایی که در آن هستم، از دردهایی که تمام…
گاهی از آنچه هستم می ترسم، از افکاری که مرا ساخته، از افکاری که ساخته ام، از چیزی که هستم، از دنیایی که در آن هستم، از دردهایی که تمام…
در این روزهای پر از شادی سال نو، در این هفته های آغازین سال و در همین لحظاتی که نوشتاری بر تقویم برایمان خوش یُمنش کرده است ، خواسته یا…
متنفرم... متنفرم از دنیایی که جز من کسی در آن نیست، از شب هایی که پایانی ندارد، از دردهایی که بی درمان مانده اند و دنیا... دنیایی که پر از…
بازیچه هر نفس درد و تباهی هر خیال ماتم و اشکم رنگ زندگیم سیاه و نفرتت یه حس محکم نه دلیلی واسه موندن نه کلامی واسه گفتن منم و یه…
نفسام رو به شماره پای تقدیر رو گلومه منم که بی تو و عشقت زندگیم دیگه تمومه سرنوشت من همینه نفرتت بی حد و بی مرز تقدیرو خدا نوشته نمیره…
نفس کنارت حس من نفرت کنارم حس تو شادی واست اصلا مهم نیست که چه زجری به دلم دادی یه روزی من شدم عشقت یه روز عشقت یکی دیگس به…
دلتنگم دلتنگ تو ، تویی که هستی ، دلتنگ همه آنچه که با وجودت به من دادی ، دلتنگ خیانت هایت ، دلتنگ دروغ هایت ، نفرت هایت ، حیله…
آخر قصه همینه بازم این لحظه یه تکرار تویی و میدونه خالی من....قصاصو چوبه یه دار اینجا دیگه ته خطه از یه دنیا راه خاموش باید از هرچیزی رد شم…
اینجا دیگه ته خطه منم و آخر این کار وقت تسلیم شدن من قصاص و این چوبه دار لحظه تصمیم تو شد ختم این بازی پر درد حکم امروز تو…
نمی دانم نفرت از کجا آغاز می شود ، نمی دانم که چگونه آدمی به این راحتی از راه عشق منحرف و به چاه نفرت می افتد ، نمی دانم…