دنیای ویران من / باتلاق

You are currently viewing دنیای ویران من / باتلاق

من دقیقا اینجا هستم ، دقیقا همینجا ! همین نقطه ای که آغازی است بر پایان من و پایانی است بر آغاز من !
بودن در لحظه ای که همه چیز تمام شده و هیچ چیز تمام نشده ، همه چیز آعاز شده و هیچ چیز آغاز نشده احساس خاصی به آدمی می بخشد ، دیگر هیچ چیز مفومی ندارد و در کنارش همه چیز معنا پیدا می کند ، از ابتدا نیز همینگونه بوده ، زندگی همین است ، زندگی همین لحظات پوچ ِ پرمعناست ، همین آرزوهای خاتمه یافته و یاس های باورشده ، نه دلیلی برای فرار وجود دارد و نه امیدی برای ماندن ، تنها باید نگریست به این راه ساده که پیموده شده و پیموده خواهد شد ، زمان انسان می گذرد و مرگ و تولد در تعقیب یکدیگر می آیند و می روند …
آما من ، هنوز هم اینجا هستم ، شاید زمان برای من ایستاده است و زندگی دست از سرم برداشته و سرنوشت من چونلوحی خالی پر از نانوشته هایی است که هرگز نوشته نخواهد شد ! نه جنبشی مانده و نه حرکتی ، سکوت مانده و سکون !
لذت سالها در یک جا ماندگار شدن فراتر از آن چیزی است که امروز کاملا درکش کنم و شاید باید باور کرد که سکون نه تنها فساد نمی آورد بلکه آزدی را به همراه دارد ! آب هم اگر یک جا بماند باتلاقی می شد تنها ! دور از همه و آزاد از رفتار و فکر همه آنان که اگر آب را جاری ببینند یا در مسیرش حرکت ، یا مسیرش را منحرف و یا از آن می گذرند و به ندرت کسی پیدا می شود که به آب مسیر بازگشت را نشان دهد ! هر چند این تنها ظاهر باتلاق است و این آب به ظاهر مرده مامن همه آنانی می شود که این تعفن ظاهری را پذیرفته اند ، اما باز هم مانده اند ! شاید دوست واقعی همین ها باشند !
و این دلیلی است برای آزادی تنها بودن ، تنهایی سختی می آورد و فشارهای بی حد اما اگر بمانی و بجنگی و از جایت تکان نخوری ، دنیایت به نظر آنان که سودشان در حرکت و  سو استفاده از حرکت توست ، فاسد می آید و تنها آنانی می مانند که باور دارند باید بمانند و این شاید تنها یکی از لذت های اینجا بودن است !

دیدگاهتان را بنویسید