سال مرگ / دلهره

You are currently viewing سال مرگ / دلهره

همینجا می نشینم، آنسوی جاده، پشت همین دیوار و در پستوی سایه ها، غرق می شوم در دلهره ای که دنیایم را فرا گرفته، گذشته را آرزویم کرده و آینده را کابوسم…

نمی دانم! شاید کنج همین اتاق، همین مدفن رویاها، جایی باشد که همه چیز به پایان می رسد، اما امروز هنوز جاری است و امشب هنوز ناتمام! پایان نزدیک است اما هنوز نیامده، شب مرگ فرارسیده اما مرگ همچنان در راه مانده، باید با همین دلهره ها سر کنم، به همین آرزوهای بر باد و شکست های پیاپی قناعت کنم و بمانم…

این داستان من است! نه تنها امروز، بلکه همواره با من بوده است، سقوط، وهم، زوال، شکست، غم، بغض، اشک، تنهایی، تنهایی و تنهایی… یک مشت کابوس نیمه کاره و یک عمر مرگ تدریجی. هنوز هم اندیشیدن به فردای امروز برایم دلهره آور است، هنوز هم از درد فردایی که می آید خواب از من فراری است، هنوز هم اشک هایم جاری می شود و هنوز هم شکست ها برایم غم انگیز است، نه راه گریزی از این دنیای دردناک دارم و نه امیدی به روزهایی که می آیند…

شاید من صعیف تر از همیشه هستم، شاید روزگار از من متنفرتر شده و شاید هم درد برایم تلخ تر از گذشته است، که دلهره ای غریب همه ی دنیای مرا فراگرفته و خود در من زخمی شده که از تمامی زخم های کوچک و بزرگ وجودم دردناک تر است، ترسی شده که رنگ دنیایم را سیاه تر از همیشه کرده، ترسی که هر دم و هر لحظه با من است و هر آن ویران تر و تباه ترم می کند…

نگرانی، ترس ناگهانی و وحشت تنها نمودهای ترس نیستند، ترس هایی وجود دارند که عمیق تر هستند. ترس هایی که وحشتناک تر هستند… دلهره، ترسی سنگین است، بسیار سنگین…
ورونیکا راف، کتاب خائن (The Traitor)

تصویر: نقاشی «دلهره» اثری از Dick Bourgault، نقاش، آهنگساز و عکاس معاصر امریکایی.

دلهره

این پست دارای یک نظر است

  1. رضا

    عالی…

دیدگاهتان را بنویسید